دهه نود؛ برساخته شدن طبقه فرودستان تحصیلکرده
پایگاه خبری اولکامیز – یادداشتی از محمد توانگری :
با پایان دهه ی نود و بحران های پی در پیِ این دهه در یک زلزله نگاری کانون زلزله سال نود است؛ سالی که محمود احمدی نژاد تحریم ها را مشتی کاغذ پاره قلمداد کرد. اما چنان این زلزله شدید بود که هنوز پس لرزه آن ادامه دارد و خرابی که به جای گذاشته گویا خسارات آن جبران ناپذیر است.
این در حالی ست که ما وارد سال ۱۴۰۱ می شویم و بحران ها یکی پس از دیگری ادامه دارد و اعتراضات صنفی گروه های مختلف گویای آن است. احتمالا یکی از این بحران ها برآمدن طبقه ی جدید در دهه ی نود است که من آن را ” فرودستان تحصیل کرده ” نامیدم. طبقه یی که رد آن را در بحران بیکاری این سال ها می توان پی گرفت.
من در ادامه به برساخته شدن این طبقه که از دل طبقه متوسط حاصل شده خواهم پرداخت و نشان خواهم داد که این بحران ها به مناطق حاشیه نشین مثل ترکمن صحرا بیش تر فشار آورده و می آورد.
در بازخوانی تاریخ معاصر نقش نفت همواره ” سیاه ” بوده است تا جایی که می شود این گزاره که طلای سیاه روزگار مردم را سیاه کرد را بیش تر درک کرد.
این نقش فقط با انقلاب ۵۷ شکل نگرفت بلکه به دوران پهلوی دوم باز می گردد. زمانی که پهلوی دوم دکتر عالیخانی را از وزارت اقتصاد برکنار کرد: در همان سال ۱۳۴۲ دکتر عالیخانی که وزیر اقتصاد شد تا سال ۱۳۴۸ دوران صنعتی شدن کشور بود دورانی که میانگین رشد اقتصاد ۱۱ درصد بود که حتی از نرخ رشد چینِ امروز که ۹ درصد است بیش تر بود. دوران وزارت عالیخانی امروز برای ما از این منظر که به رشد بخش تولید و صنعت انجامید و در نتیجه اشتغالزایی و صنعتی شدن و بالا رفتن نرخ رشد همراه بود، حائز اهمیت است.
اما همین که در سال ۱۳۴۸، قیمت نفت رو به رشد بود پهلوی دوم با برکناری عالیخانی اقتصاد را به درآمدهای نفتی گره زد. پیامد این رفتار را در سه حوزه می شود بررسی کرد:
۱- تک محصولی کردن اقتصاد
۲- بودجه نفتی را پایه گذاری کرد
۳- نفی تولید داخلی
با ورود به دهه ی ۵۰ و افزایش قیمت نفت بیش از پیش پهلوی دوم با درآمدهای نفتی برای اقتدار سیاسی نه فقط در داخل بلکه برای خارج – غربی ها – وارد فاز توهم شد تا جایی که به انقلاب ۵۷ ختم شد. در این جا لازم می دانم برای این برهه ی حساس تاریخی به بیماری هلندی اشاره کنم. بیماری که توسط مجله اقتصادی اکونومیست در سال ۱۹۷۷( دو سال قبل از انقلاب ۵۷ ) با رکود در بخش صنعت هلند در پی کشف گاز طبیعی در دهه ی شصت نامیده شد.
بیماری هلندی رابطه بین بهره برداری بی رویه از منابع طبیعی و رکود در بخش صنعت را توضیح می دهد. گفته شده اولین نشانه های ورود بیماری هلندی در اقتصاد ایران به سال ۱۳۵۳ برمی گردد؛ سالی که قیمت نفت چهار برابر شد و پهلوی دوم تصمیم می گیرد آموزش را رایگان اعلام کند و دست به کاهش قیمت های اساسی می زند.( سال هایی که پدران ما وقتی آن سال ها را به یاد می آورند از پایین بودن قیمت ها و این که مملکت گل و بلبل بوده حرف می زنند بی آن که بدانند پول بادآورده نفت بوده! ) اما همین که وارد سال ۱۳۵۵ می شویم با کاهش قیمت نفت، شاهد کاهش ۱۴ درصدی درآمدهای نفتی هستیم.
از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ نرخ تورم به طور متوسط ۳۵ درصد ثبت شده. پهلوی دوم که انتظارات عمومی را بالا برده بود دیگر جواب گو نبود و دو عامل کاهش سطح تولیدات داخلی و رشد واردات خود گویای بحرانی شدن آن دوران است.
در این راستا به این نکته نیز لازم است اشاره کنیم که کشورهای نفتی- خاورمیانه – به خاطر ذخایر عظیم نفتی به مردم نیازی ندارند به عبارتی به مشروعیت نیازی نمی بینند و در چنین شرایطی توزیع درآمد ” برون توزیعی ” ست: با پول درآمدهای نفت یک روز به صورت یارانه یک روز به صورت معیشتی…
اما در غرب چون به مردم نیاز دارند بنابراین مشروعیت نیز لازمه حکومت داری ست. در آن جا توزیع درآمد ” درون توزیعی ” ست. بدین گونه که از دهک های بالای درآمدی جامعه مالیات گرفته می شود و به دهک های پایین توزیع می شود البته نه به صورت پول مستقیم توجیبی …
آن چه در این توزیع درآمدها رکن اساسی ست نقش ” تولید ” است.
در کشورهای نفتی چون اقتصاد به درآمدهای نفتی متکی ست دیگر نیازی به تولید و صنعت دیده نمی شود. این نگاه از همان سال ۱۳۴۸ پایه گذاری شد و با انقلاب ۵۷ همان مسیر را ادامه داد تا جایی که امروز خروجی نظام آموزشی ” کارمند ” است. در واقع محصول نظام آموزشی به خاطر همان سیاست های کذایی ” کارمند محور ” است.
در نتیجه بخش تولید و صنعت به خاطر همین سیاست های اشتباه به کلی از کار افتاد. در سال ۱۳۹۰ آن جا که تحریم به کار افتاد در ادامه به خاطر عدم فروش نفت در بازارهای جهانی، بعد از انقلاب ۵۷ تازه نقش تولید برجسته شد تا جایی که به صورت ” اقتصاد مقاومتی ” مطرح شد و از شعارهای آن ” رونق تولید ” است که به سیاست های کلی نظام انجامید.
اگر بخواهیم روی طبقه ی متوسط مانور بدهیم می بینیم که این طبقه، طبقه ی نفتی ست: با وخیم شدن فروش نفت و تحریم ها و عدم درآمدهای ارزی منجر به فروپاشی طبقه ی متوسط در طول این سال ها شد که اعتراض های مختلف از جمله اعتراض معلم ها در این چند ماه اخیر پیامدهای آن است که متعاقب آن جابه جایی از نگاه بلندمدت به نگاه کوتاه مدت است. به عبارتی طبقه متوسط که یکی از ویژگی های محوری آن نگاه بلندمدت است و فربه بودن این طبقه به معنای ثبات اقتصادی و سیاسی ست در پی این بحران ها فرو پاشید در نتیجه نگاهش کوتاه مدت شد.
اما برخلاف نگاه قرن نوزدهمی به طبقه، امروز در جامعه ایران از دل طبقه ی متوسط، طبقه یی دیگر بیرون زد: فرودستان تحصیلکرده.
دلیل آن هم سیاست های نظام آموزشی ست که ” کارمند ” پرورش می دهد و امروز که این تحصیل کردگان قرار است وارد بخش دولتی شوند دولت به دلیل همان وضع آشفته فروش نفت نمی تواند تأمین بودجه کند و عملا بیکاران امروز ما تحصیلکردگان هستند. اما این پرسش مطرح است که چرا حجم این نوع بیکاری در این دهه زیاد و وسیع است؟
در توضیح آن می توان غیر از انباشت بیکاران از دهه ی قبل به دو عامل اشاره کرد: افزایش کمی دانشگاه ها؛ حتی در دور افتاده ترین مناطق کشور دانشگاه تاسیس شد با عناوین مختلف که در دوره هاشمی رفسنجانی آغاز شد و در دوره احمدی نژاد با انواع دانشگاه های جامع به صورت قارچی رشد کرد تا جایی که آمار تحصیلکرد گان به صورت نجومی بالا رفت و عامل دیگر را اگر سندلی نگاه کنیم بحث شایسته سالاری است. تبلیغ شایسته سالاری که در دولت اصلاحات رونق بیش تری یافت از طریق کسب مدارج دانشگاهی قابل دسترسی بود.
این ” ارزش گذاری ” باعث شد که طیف های مختلف جامعه که مهمترین آن ها طبقه متوسط است به سمت دانشگاه ها هجوم بیاورد تا آن ارزش را به دست آورند حتی با تحصیل در دانشگاه های آزاد برای کسب مدارج بالا مثل ارشد و دکترا. و البته در یک نظام منزلتی مثل جامعه ما پیشوند دکتر و مهندس برای جدا سازی و طرد گروه های دیگر این کارکرد را دارد. اما آن چه مایکل سندل در کتاب استبداد شایستگی نقد می کند این است که در مقابل آن ارزش، کارهای یدی کارگران بی ارزش می شود و جامعه حتی آن ها را بازنده معرفی می کند اما جامعه از این نمی گوید که فرصت ها و شرایط برابری نداشتند.
از آن طرف نیز بخش تولید و صنعت هم به دلیل همان سیاست هایی که گفته شد بحرانی ست.
حال هر چقدر ما از مرکز به سمت ترکمن صحرا پیش می رویم اوضاع وخیم تر هم می شود: بیش تر این عدم تولید و فقدان فعالیت بخش خصوصی به چشم می آید.
مهاجرت به تهران برای یافتن شغل و یا سفر به ترکیه و چتربازی و از این قبیل مشاغل فصلی محصول همین خواب ماندن بخش تولید در این سال هاست. در پی تغییرات اقلیمی با کاهش بارندگی کشاورزی منطقه از کار افتاده و مشاغل فصلی مثل صیادی با بحران همراه است. در نتیجه منطقه ما بیش تر در مواقع بحرانی آسیب پذیرتر است.
آغاز به کار بخش ها و واحدهای خصوصی در منطقه خبر مسرت بخشی ست که اشتغالزایی جوانان و علی الخصوص زنان بومی را در اولویت قرار داده…
توسعه ی این چنین بنگاه های اقتصادی می تواند از ظرفیت های جوانان تحصیلکرده بهره ببرد و موجبات اشتغالزایی را فراهم کند.
این درست همان تعریف ما از ” اقتصاد درون زا ” است که نمایندگان بومیِ مجلس از آن غافل مانده اند؛ نمایندگانی که در طول این سال ها در تحریفِ آرمان محرومیت زدایی از منطقه نقش حیاتی را ایفا کردند.
منبع – مجله ترکمن دیار شماره سوم
www.ulkamiz.ir