یادداشت

در رثای دوست دیرینم

پایگاه خبری اولکامیز – نه نه ! به باور نمی گنجد این خبر، آهای رسانه ای ها، تلگرامی ها، واتساپی ها و … یاوه نگویید ز یار، یاری که بودنش، به بودن گل و ریحان جان بود و فقدانش فقر و فاقت صفا است ز یاران.

دیروز برگ چشمان ما به فقدان دوستانی چون آننا بیات و دانگ آتار ارجبی و … آب حسرت به تلهف ز دیده سر ریز نمود ، امروز نیز تکرار تراژدی غم انگیزی دیگر ز کوچ و رحلت زود هنگام یار دیرین سیاست و سیاحت مراد جان قربانی است.

آه این چه روزگار درد آوری است‌ . هر روز شیفته دلی از شیفتگان این دیار که سر به تن می ارزند و برای بقای ارزش ها تن می دهند و قلم های  خویش را افسار گسیخته به میدان رسانه گسیل نموده و برای احقاق حق خفته دلان بی عار و بیدار دلان بی آزار، صفحات سفید اوراق را با خون و جگر خوردن ها جهت آرامش ایل آرایش می کنند زود بار و بنه خویش را بسته، چو پرستوی نغمه خوان پر گشوده، ترنم و ساز و نغمه های سوز خویش را بر ما به یادگار می گذارند.

نه این رسم رفاقت نیست مراد جان گرچه وفاداری ها ز این روزگار بی وفا از تو دیده ایم ولی باز بدان که رفیق نیمه راهی .

زیرا که راه های بسی ناپیموده و نامه های بسی نانوشته داری که  دردهای روزگار و ناصفایی های ناسازگار صحرا را در نبود یار غارت دانگ آتار جهت التیام ایلت تو به مسمار تعهد به گردن حلقه آویز نموده ، رخش قلم را چو رستم دستان شاهنامه فردوسی و گور اوغلی مستان صحرا افسار نموده و در میدان بی عدالتی ها صدای رسای زجر کشیدگان و درد کشیدگان دیار شده و قلب متقلب ناکسان بی کس را نشانه می رفتی، حال جایگزین کیست که در این سنگرسرد، به سلاح گرم قلم در گردنه تعهد دیدبان دیار گردد و ذهن خموش و خفته مردم دیار را به ضیایی و صفایی فرا خواند.

آری دوست دیرینم در عصری که عصر خیزش قلم هاست، قلم و جوهر قلمت کار ساز جامعه است ما را با کوله باری از درد و اندوه در بیشه بی شیر این روزگار افکندی که شغالان و شب و روبهان روز هر آن به تیر فریب ، قلب ساده دلان ایام را نشانه می روند ، ای کاش که تو بودی و نمی رفتی و بدون رودربایستی ماشه بر لاشه آنان می کشیدی. زیرا که این خصلت بارز تو بود.

آن روزهای شبانه سیاست که به رفاقت در کنار هم نشسته و بابحث و گفتمان انتخاباتی، با چالش کشیدن های همدیگر بی تفاوتی را عار دانسته و نقشه مدینه فاضله را برای جامعه ترسیم و تفهیم می نمودیم همه و همه بی تو در دفتر خاطرات ذهن ها جای گرفت.

دوستان چه زود این غداره ی قدَر زنجیر اسارت به تن می نهد چه انسان های با مرام خرامان را به حلقوم نهنگ مرگ می افکند که تا دیروز هیاهوی پر هیبت این میدان بودند پس بر ماست که قدر  یکدیگر را بدانیم و بدور از خموشی و خمودی کار ساز  کار جامعه خویش باشیم.

بال و پر گشودن این کبوتر حق گوی عدالت و این الگوی راست نویس شهامت یعنی مراد دلها را بر همه اهلان سیاست و دوستداران قلم نقش آفرین و رفیقان رحیق و خانواده محترم ایشان تسلیت می گویم،انشالله که جایش بهشت برین باشد.

روحت شاد دوست بزرگوارم مراد جان قربانی که چه زود ز میانمان رفتی.

قمرالدین سیدی ـ ۱۴۰۳/۱۱/۱

www.ulkamiz.ir

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا