مقاله

تقلید در فروع دین برای غیرمجتهد واجب است

پاسخ تفصیلی بر یک نقد

پایگاه خبری تحلیلی اولکامیز- آرمان خرمالی در پاسخ به مطلب انتقادی جمعه گلدی سعدی ، مکتوب تفصیلی ذیل را ارسال نمود که در پی می آید با ذکر این نکته که انتشار اینگونه مباحثات لزوما به معنای تایید آن توسط اولکامیز نیست بلکه در راستای تضارب آرا و تبادل اندیشه ها صورت می گیرد. با ما همراه باشید :

اصولا مدتی هست از پاسخ دادن به هر مطلبی صرفه نظر میکنم در مطلب قبلی که نگاشتم نیز در جواب مطلب بدون منبعی بود که در مورد علامه اقبال نگاشته شده بود؛ اما علاقه و آشناییتی که با علامه اقبال داشتم مرا وا داشت تا این خطای آشکار را به نویسنده و خواننده ای که از چند و چون ماجراست مطلع سازم.

نه علامه اقبال برای بنده جایگاه قدسی دارد و نه به دنبال تقدس ایشان بود حال اما با وجود مشغله فراوان همت میکنم جواب مبسوطی در این مورد نگارش کنم، قرآن و سنت شعار بسیاری از گروه هایی بوده که در طول تاریخ اسلام جریان داشته اند چه اینکه حتی گروه های خوارج همچون اباضیه که هم اکنون مذهب قالب در سلطنت عمان می باشد نیز چنین شعاری سر می دهد و چه گروه های اخوانی در مصر و چه صوفیان که در اقصی نقاط جهان و حتی گروه های به اصطلاح سلفی چون دواعش و یا آن عده که به مدخلی شهرت پیدا کرده اند.

پس باید نیک دانست که استفاده از شعار قرآن و سنت صرف شعار دادن نیست بلکه این قرآن و سنت باید به فهم سلف صالح امت باشد همچنان که  خداوند می فرماید: فاسئلوا اهل الذکر ٳن کنتم لاتعلمون پس :

نکته اول: برداشت شخصی خودمان را نباید قرآن و سنت قلمداد نمائیم

نکته دوم: قرآن و سنت باید آن چیزی باشد که فهم سلف صالج امت آن بوده

نکته سوم: این که فهم صالح امت چه بوده و کدام فتاوی درست تر است، قرآن فرموده به اهل علم مراجعه کنید و بپرسید.

تفسیر کردن به رای و دیدگاه شخصی آیات قرآن و متون دینی چیزی جز تباهی در پی نخواهد داشت و اصولا به چنین فردی صحفی گفته می شود، قرآن خود بارها تاکید نموده که از اهل علم و راسخون در علم بپرسید و این با کمی فکر و تامل نیز قابل درک است .

اما مبحث دومی که مطرح گردیده در باب اجتهاد است، در اصول فقه خواسته یا ناخواسته باب اجتهاد بسته شده چه اینکه بسیاری از مکاتب فقهی چون مکتب داوود ظاهری، سفیان ثوری و…. به خودی خود دیگر وجود ندارند اما اجتهاد فی المذهب و فقه مقارت به خودی خود به مسائل روز با توجه به اصول فقهی پاسخگوی مسائل ریز و درشت شده اند.

این که بدون درک علمی مسلمین را به گلچین نمودن احکامات فقهی دعوت نمائید جز خطا چیز دیگری نیست بلکه گناهیست بس عظیم چرا که اگه چنین باشد این تلاعب و بازی با احکام شریعت است نه عمل به شریعت زیرا که تفحص رخصات و آسانی در اقوال علمای تلفیق و خروج ازشریعت است چنانچه امام اهل شام امام اوزاعی رحمه الله میفرماید: “من أخذ بنوادر العلماء خرج من الاسلام”

ترجمه: کسی که ازنوادر علما پیروی کند از اسلام خارج میشود.

تذکره الحفاظ للامام الذهبى جلد یکم صفحه ۱۳۵

و امام الحافظ شیخ الاسلام سلیمان التیمی رحمه الله میفرماید:

“لو أخذت برخصه کل عالم اوزله کل عالم اجتمع فیک الشر کله”:

ترجمه:اگه به رخصت هرعالم ولغزشات هرعالم پیروی کنی همه خرابیها درتوجمع خواهند شد. (منبع بالا ۱/۱۱۴)

در مورد آیه ۱۸ سوره زمر مفسرین در تفسیر این آیه اقوال زیادی گفته اند اما نکته جالب اینجاست هیچ کدام این استنباط که عوام و حتی علما میتوانند هر آنچه فهم ایشان از آیات و روایات بود را برچسب قرآن و سنت بزنند نداشته اند و انچنان که در معارف القرآن آمده این آیه در حق عمرو بن نفیل، ابوذر غفاری و سلمان فارسی نازل شده است، که عمرو بن نفیل در زمان جاهلیت از شرک و بت پرستی نفرت داشت و ابوذر و سلمان صحبت های اهل مذاهب مختلف را از یهود و نصاری شنیده و روش آنها را مشاهده کرده سپس به اسلام و تعلیمات قرآن گرویدند و آنها را احسن قرار داده از آن پیروی کردند. پس این ظلم نیست که این آیه را به فروعات فقهی تعمیم دهیم ؟ فتدبر!!!

عبارت “إذا صح الحدیث فهو مذهبی” یک عبارت مشهور است که توسط عده ای بد معنی شده و این افراد در روز محشر باید پاسخگوی این بی اخلاقی خود باید باشند، چه اینکه افراد زیادی از جمله امام سبکی رحمه الله در توضیح آن کتاب هایی چون معنی قول الامام مطلبی اذا صح الحدیث فهو مذهبی را نگاشته اند محدث و فقیه بزرگ، امام نووی رحمه الله در مقدمه «شرح المهذب» نوشته است: این قول امام شافعی رحمه الله (و دیگر ائمه مجتهدین) که فرموده اند: «اذا صح الحدیث فهو مذهبی» معنایش این نیست که هر کس حدیث صحیحی دید، بگوید مذهب شافعی رحمه الله این است (و با فهم ناقص و اجتهاد خود) به ظاهر آن حدیث عمل کرده و مذهب یک مجتهد و متخصص فن را ترک نماید.

بلکه جواز عمل به این گفته: «اذا صح الحدیث فهو مذهبی» برای کسی است که به درجه اجتهاد فی المذهب رسیده باشد و برای او هم شرط این است که مطمئن باشد؛ مثلا امام شافعی رحمه الله از این حدیث مطلع نبوده یا ای که مطمئن باشد این حدیث با سند صحیح به امام شافعی رحمه الله نرسیده است و این زمانی حاصل می شود که همه ی اقوال و کتاب های امام شافعی رحمه الله و شاگردان و علمای مذهب شافعی رحمه الله را با استیعاب (کاملا به همراه شروح اصل کتاب ها که در طول سالیان متمادی توسط علمای محقق نوشته شده باشد) مطالعه کرده باشد و این شرط بسیار مشکلی است، بلکه کمتر کسی یافت می شود که متصف به این اوصاف باشد. (دارای این شروط باشد)

علماء و متخصصین علوم دینی برای جواز عمل به حدیث صحیح و ترک مذهب، این شرایط را بدین سبب گذاشته اند، بلکه امام شافعی رحمه الله و دیگر ائمه مجتهدین عمل کردن به ظاهر احادیث زیادی را با وجود علم و آگاهی به آن احادیث، به این علت ترک نموده اند که دلیل قانع کننده ای نزدشان وجود داشته است که ترک آن احادیث را بر آن ها لازم می کرده است یا نسخ آنها و یا تخصیص و یا تاویلشان را قطعی می کرده است.

مثلا در صحیح مسلم حدیث صحیحی آمده است که آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرموده اند: «لا تکتبوا عنی و من کتب عنی غیر القرآن فلیحمه»

ترجمه: «غیر از قرآن چیز دیگری از من ننویسید و هر کس از اقوال من چیزی غیر از قرآن نوشته است، آن را از بین ببرد».

هر چند امام مسلم این حدیث را با سند صحیح روایت می کند، ولی خودش آن را قابل عمل نمی داند و بر خلاف آن عمل نموده و صحیح مسلم را می نویسد.

حال کسی که از توجیهات و تاویلات علماء درباره ی حدیث بی اطلاع می باشد یا مطلع بوده و آن را در مقابل حدیث صحیح، بی اعتبار می داند باید به مجرد دیدن این حدیث صحیح، امام مسلم و همه ائمه ی محدثینی را که خلاف این حدیث عمل نموده اند بدعتی بداند.

به همین علت علما تصریح کرده اند که منطور از این که اهل علم متفق به وجوب عمل به حدیث صحیح هستند این است که آنها متفق اند: هر حدیثی که بعد از صحیح شدن صلاحیت عمل را داشته باشد، واجب العمل است. (شرح نخبهالفکر (بحاشیه لقط الدرر) ص ۴۱)

امام بقاعی بعد از قول استادش حافظ ابن حجر می نویسد: «منظور از حدیث صحیح در گفته ی مجتهدین این است که حدیث مذکور دارای شرایط و صلاحیت عمل به آن باشد، به نحوی که از هر معارض و مانعی خالی باشد.» (المیزان الکبری للعلامه الشعرانی ۴۱۳/۱)

محدث بزرگ و حافظ الحدیث ابن حجر عسقلانی در فتح الباری ۴۱۳/۱ شرح صحیح بخاری می فرماید: «کم من حدیث منسوخ و هو صحیح من حیث الصناعه الحدیثیه.»

یعنی:« بسیاری از احادیث منسوخ و غیرقابل عمل چنانند که از لحاظ فن مصطلح الحدیث سند آنها صحیح هستند.»

خلاصه این که محدث بزرگ و شارح صحیح مسلم، امام نووی رحمه الله که از متبعین امام شافعی می باشد معتقد است که صلاحیت عمل به حدیث صحیح و ترک مذهب امام مجتهد در علمای آن زمان به ندرت یافت می شود؛ جال آن که امام نووی بین سال های ۶۳۱ تا ۶۷۶ می زیسته است، عصری که در آن زمان علماء محدثین فقهاء و مفسرین بزرگی  همچون: فخر رازی، ابن الصلاح، منذری، عز بن عبدالسلام، قرطبی محدث، قرطبی مفسر، ابن اثیر، ابن قطان، ضیاء مقدسی، موفق بن قدامه، ابن دقیق و امثال آنها می زیسته اند؛ علمایی که به درجه پیشوایی دینی رسیده بودند و در علوم مختلف دینی نه تنها مهارت و تخصص داشته اند بلکه در آن باره چنان کتاب های بزرگی نوشته اند که امروزه حتی خواندن و مطالعه همه آنها برای هر عالم متخصصی نیز میسر نیست.

و بسیار جالب است جناب سعدی به صورت واضح و آشکار از امام نووی همین سخن را بدون اینکه باقی متن را بگذارند به قطع و برید جملات پرداخته اند، اگر بخواهم تک به تک به روایاتی که ایشان کاملا آشکار فقط آنها را کپی کرده و متن اصلی کتب را در اختیار نداشته اند بپردازم سخن به درازا خواهد کشید کما اینکه اگر تقاضا گردد این نیز خارج از دسترس نیست اما باید دانست اگر ائمه بزرگوار ما در ۴ مذهب نمی خواستند کسی از ایشان تقلید نماید پس چه شد که سال های سال به تدوین اصول فقهی خود پرداختند؟

نکته دیگر اما خود واضح هست که این اقوال خطاب به عوام نبوده کسانی که حتی از کوچکترین قواعد زبان عرب آگاه نیست چگونه میخواهد بین دو قول تمییز دهد؟ چنان که خود ایشان نیز در مستندات خود این جمله را به عنوان دلیل بیان میکند که “حرام علی من لم یعرف دلیلی أن یفتی بکلامی” یعنی: “حرام است بر کسی که دلیل مرا نداند و با اقوال من فتوی بدهد”.

غافل از اینکه همان دلایل بر ضد خود می باشد چرا که فتوی دادن کار مفتی است و مردم عوام هیچگاه فتوی نمیدهند و پر واضح است که این جمله خطاب به شاگردانی چون قاضی ابویوسف و امام حسن شیبانی بوده که قابلیت فتوی بر طبق اصول امام اعظم را داشته اند.

ایشان هنوز نمیدانند بسیاری از روایت قابلیت اجرا ندارند و منسوخ گشته اند و تفاوت حدیث از سنت از زمین تا آسمان است، به طور مثال در بخاری شریف روایتی مبنی بر ادرار نمودن جناب رسول الله صلی الله علیه وسلم وجود دارد، بنده در این جایگاه از ایشان میپرسم آیا شما به دلیل وجود این حدیث در بخاری که صحیح ترین کتب بعد از قرآن نزد اهل سنت و الجماعت میباشد عمل می کنید؟ ترتیبات آن چگونه است؟

مسلم است که هیچ کس از فقهای اهل سنت ایستاده ادرار نمودن را سنت نمیدانند پس نکته اصلی در تفاوت حدیث و سنت را امیدوارم که درک نموده باشید گو اینکه چنین به مخاطب القاء میکنید ائمه مجتهدین که جزو سلف صالح امت بوده اند در اشتباه بوده و حالا بعد از ۱۴ قرن شما در شرالقرون این اشتباهات را کشف نموده اید !!!

حال آن که حتی سنت ظاهری رسول خدا را نیز رعایت نفرموده اید و ادعا می فرمایید درحالیکه منظور از تقلید کورکورانه همان پیروی از اصول فرهنگی غیراسلامی است که در گوشت و پوست من و شما رسوخ نموده و بعد از آن ادعای پیروی از سنت می نمائیم.

بیش از این نمیخواهم به سخنان و مطالب عاری از علمیت ایشان پاسخ دهم اما فقهای امت از ۴ مذهب به اجماع که سومین مصدر اهل سنت میباشد رسیده اند که خروج از ۴ مذهب و تلاعب آراء باعث تشدد و گمراهی می شود و بارها در قرون مختلف بر این نکته تاکید نموده اند چنان که علامه احمد بن محمد طحطاوی رحمه الله (متوفی ۱۲۳۱هـ) که فقیه مشهور حنفی و استاد علامه شامی است و حاشیه ای در چهار جلد بر «الدُّر المختار» نوشته که به چاپ رسیده است و حاشیۀ ایشان جزو کتابهای مُفْتیٰ بِهِ می باشد. در حاشیۀ  الدُّر المختار، کتاب الذبائح، جائی که شرط مسلمان بودن ذابح بیان گردیده می نویسد:

فَعلیکم معاشِرَ المؤمنین بإتباع الفرقه الناجیه المسماه بأهل السنه والجماعه فإنَّ نصره الله وحفظَه وتوفیقَه فی موافقتهم و خذلانُهُ وسُخطُهُ ومَقْتُهُ فی مخالفتهم، وهذه الطائفه الناجیه قد اجتمعتْ الیوم فی مذاهب اربعه وهم الحنفیون، والمالکیون، والشافعیون، والحنبلیون، رحمهم الله، ومَنْ کان خارجاً عن هذه الاربعه فی هذا الزمان فهو من أهل البدعه والنار. [۴/۱۵۳]

ترجمه: ای گروه مومنین! بر شما لازم است که از فرقۀ ناجیه پیروی کنید که اهل سنت و جماعت نامیده می شود؛ زیرا نصرت، حفاظت و توفیق الهی در موافقت آنهاست، و خذلان و نارضائی و خشم خداوند در مخالفت با آنها است. این فرقۀ ناجیه امروزه در چهار مذهب منحصر می باشد و آن مذاهب اربعه؛ احناف، مالکیه، شوافع و حنابله هستند – خداوند متعال بر آنها رحمتها نازل فرماید – هر کس در این زمان از این چهار مذهب بیرون باشد او از گمراهان و دوزخیان است. (کلمۀ بدعت در کتب اصول حدیث و اصول اسلام بر فرقه های گمراه استعمال می شود).

در تفسیر  معارف القرآن جلد ۸ صفحات ۴۰ و ۴۱ آمده که این عبارت آیه مذکور «فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» اگر چه در اینجا در خصوص امر ویژه ای آمده است، ولی الفاظ آن عام است که شامل تمام معاملات است، لذا طبق اسلوب قرآنی در حقیقت این ضابطه ای مهم است، که عقلی و نقلی هم می باشد، که چون کسی احکام را نمی داند، از دانایان بپرسد، و بر آنها عمل نماید، و بر نادانان فرض است که بر طریق نشان دادن دانایان عمل کنند، که تقلید نامیده می شود. و این حکم روشن قرآن هم می باشد و عقلا هم، برای اشاعه ی عمل، غیر از این صورتی دیگر، نمیتواند وجود داشته باشد.

و در امت از عهد صحابه تا امروز، بدون اختلاف، روی این ضابطه عمل شده است. و کسانی که منکر تقلید هستند، این نوع از تقلید را انکار نمی کنند، چون کسی عالم نباشد، از علما استفتا نموده به آن عمل کند و بدیهی است که اگر علما به عوام ناآگاه دلایل قرآن و حدیث بیان کنند، آنها دلایل را به اعتماد بر آن علما می پذیرند، و خود آنان صلاحیت این را ندارند که ادله را بررسی نموده بفهمند، و تقلید هم عبارت است از : این که نادان بر قول دانا اعتماد کرده، حکمی را که او نشان داده حکم شرع قرار دهد و بر آن عمل کند، و این آن تقلیدی است که در جواز بلکه وجوب آن کسی نمیتواند اختلاف بکند، البته علمایی که خودشان قرآن و حدیث و مواقع اجماع را به طور مستقیم می فهمند، و صلاحیت درک آن را دارند، آنها در چنین احکامی که صراحتا در قرآن و حدیث مذکور و علمای صحابه و تابعین در آنها با هم اختلاف ندارند، آنها باید مستقیما بر قرآن و حدیث و اجماع عمل کنند، نیازی به تقلید مجتهدی ندارند، اما احکام و مسایلی که صراحتا در قرآن و سنت مذکور نیستند، ظاهرا در آن مورد در قرآن و حدیث تعارض وجود دارد، یا در تعیین مراد قرآن و سنت صحابه و تابعین با هم اختلاف نظر دارند، چنین مسایل و احکامی محل اجتهاد می باشند، که طبق اصطلاح فقها، به آنها مسایل مجتهد فیه گفته می شود، حکم آنها این است، که عالم به پایه و درجه اجتهاد نایل نشده، او هم باید در این مسائل، به یکی از ائمه مجتهدین تقلید کند، و برای او جایز نیست که تنها بر شخص خویش اعتماد نموده یک آیه و روایت را ترجیح داده اختیار کند، و دیگری را مرجوح دانسته ترک کند.

همچنین احکامی که در قرآن و سنت به طور صریح مذکور نیستند، استنباط آنها طبق اصول بیان کرده قرآن و سنت و تعیین حکم شرعی در آنها، فقط وظیفه ائمه ی مجتهدین است، که بر زبان و لغت و محاورات عربی تسلط کامل داشته باشند، و نسبت به طرق استعمال و تمام علوم قرآنی و سنت، حامل علوم معیاری باشند، و به اعلی ترین مقام ورع و تقوا نایل گردند، مانند امام اعظم ابوحنیفه، شافعی، مالک، احمد بن حنبل، یا اوزاعی، فقیه ابواللیت و غیره که حق تعالی به یمن و برکت قرب عهد نبوت و همه صحابه و تابعین در آنها ذوق مهم اصول و مقاصد شریعت و سلیقه استخراج احکام با مقایسه غیرمنصوص بر منصوص را عنایت و ودیعت نموده بود، در چنین مسائل مورد اجتهاد، بر علما هم لازم است که به یکی از ائمه ی مجتهدین، اقتدا کنند، اختیار نمودن رای جدید بر خلاف ائمه ی مجتهدین اشتباه است.

در پایان از جناب سعدی خواهشمندم که اگر یک حکم مخالف با قرآن و سنت در مذهب احناف که مذهب رایج منطقه ترکمن صحراست پیدا کنند به ما ثابت کنند که  کدام قول امام ابوحنیفه مخالف با حدیث صحیح صریح غیر معارض و غیر مرجوح قرار گرفته‌است؟ لطف کرده با دلیل شرعی به اثبات برسانید و از تقلید دیگران دوری کنند.

به عنوان نکته آخر به جناب سعدی باید بگویم بنده کاملا حاضر هستم در مورد تقلید و مواردی که ذکر کردید با آن عزیزان که آشنایی نیز دارم به مناظره حضوری بپردازدم .

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا