حجان
پایگاه خبری اولکامیز- مرحوم خوجه دردی کر معروف به حجان دُری گرانبها بود که از دست دادیم، انسانی پاک و بیآلایش، ساده و فروتن، صادق و بیریا، آرام و بدون هیچ حاشیه اضافی.
بی اغراق باید اذعان کرد که صفت برای توصیف شخصیتاش کم میآید.
تصور مردهپرستی در اذهان ایجاد نشود، بلکه این مطالب درس و عبرتی باشد برای آینده و به کار بستن آنچه که از دستمان برمیآید و در زمان حیات باید انجام داد.
اشکال بیشتر ما، این است که فکر میکنیم که دست اجل در پیری سراغ ما میآید و فکر آن را نمیکردیم و نمیکنیم که افرادی مثل حجان به این زودی ما را ترک کنند!
بنا به این تفکر و ذهنیت است که غافل میمانیم از آنچه که باید انجام بدهیم و نمیدهیم و در حسرت عدم انجامش باقی میمانیم!
منظور، انجام یک کار شاق و ناشدنی و خارج از توان نیست، بلکه یک گپ زدن ساده، یک تبادل نظر، کمی محبت و نثار یک لبخند، ارتباط مداوم و یا حتی گاه به گاه، مساعدت و همکاری و رفع نیاز در حد توان به همدیگر، در زمان حیات افراد دور و برِ خود است.
توفیق این را داشتم که هر از گاهی و بطور اتفاقی با حجان هم صحبت شوم که میتوانست با برنامه و مداوم باشد که متاسفانه نبود!
در این دیدارها از سختی زمانهای میگفت که تحملش برای خیلی از خانوادهها، دشوار بود و تحمل میکرد ولی هرگز تن به خفت و خواری نداده بود.
عدم استخدام در مراکز دولتی که از او و افرادی همچون او، بخاطر طرز تفکر و نگرش و با تیغ منسوخ و ناجوانمردانهی گزینش، دریغ شده و کماکان میشود!
ولی شُکر گذار بود که تا حدودی معیشتاش براه است و زندگانیاش میچرخد، گاوی داشت و شیری برای فروش! و وقت و زمانی برای مطالعه و دوستانی که با آنها ارتباط خوبی داشت و پای درد دل خیلیها مینشست و دیگران نیز پای درد دل او، درس میگرفت و دروس آموخته را پس میداد، حتی اتفاقی!
افرادی که به سخنانِ دلسوزش گوش فرا میدادند که همین امتیازی شده بود که با صحبتها و نصایه خود بتواند، عدهای را از دام اعتیاد دور کرده و برهاند.
ما فقط طنزش را میخواندیم و میشنیدیم، طنزی که بظاهر برای فرو نشاندن لبخندی در لبی بود ولی نشان از عمق دردهای جامعه داشت که در زمانه کمبود طنازان، با طنزی دلنشین و با جسارت و با هیچ واهمهای، بیان و مطرح میکرد.
در اینجا به ذکر خاطرهای میپردازم که:
فردی به دوست غمگینش، آدرس سیرک یا نمایشی را میدهد که فردی با صحبتها و دلقک بازیها، مردم را میخنداند و شاد میکند و توصیه میکند که حتما به دیدن این نمایش برود که دلش باز شود و کمی حال و هوای خود را عوض کند.
در مقابل اصرار زیاد این فرد، دوستش میگوید که آن فردی که این نقش را بازی میکند، خود من هستم!
میگویند:
در دل افرادی که با صحبتها و لطیفه گوییها، دیگران را میخندانند و شاد میکنند، غمهایی نهفته است.
که مرحوم حجان هم با اسم “توقماق” و طنزهایش، این نقش را اجرا میکرد!
می گویند:
در درون بیشتر طنازی و شوخیها، مقداری واقعیت نهفته است.
در طنزهای نیشدار او هم، واقعیتهایی وجود داشت و گزک و تلنگری بود، برای نشان دادن و بیان دردی، برای گفتن آنچه که با زبان غیر طنز، گفتنش سخت بود و عواقبی داشت.
ما این انسان شریف را از دست دادیم که اگر غافل نمیماندیم، شاید میتوانستیم با همیاری و همفکری و مساعدت و راهنمایی و با بردنش به بیمارستان و با یک عمل جراحی، نجاتش میدادیم.
بعد از فوتش شنیدم که حتی یک روز قبل از فوتش، از ناراحتی قلبیاش گله و شکایت داشته است. شاید دل نگران مخارجش بود ولی هیچ وقت بر زبان نرانده بود.
او زود هنگام از بین ما رفت ولی غمی جانکاه، در دل دوستان و دوستدارنش بر جای گذاشت. یکی از نجات یافتگان از دام اعتیاد، نجات خود را از این دام خانمانسوز، مدیون راهنماییهای او میداند.
او غم نان داشت ولی هرگز نان ریا و تظاهر را نخورد و به همان اندک نانِ سفرهاش بسنده میکرد.
بیشتر هَم و غمِ او، همواره متوجه غمِ آن دیگرانِ غیر از خودش بود و درد جامعه را داشت.
او حتی فصلنامه “ترکمن نامه” را در منزل و مغازه دیگران و یا بصورت قرضی خوانده بود! و مطالبش او را خرسند کرده به وجد آورده بود.
من خود را نمیبخشم که بدون اینکه او بداند، در دل با خود قرار گذاشته بودم که یکسری کامل “ترکمن نامه” را تهیه کرده و به او هدیه بدهم که بخاطر آن طرز تفکری که هنوز وقت هست و دست اجل را دور میدیدم، نتوانستم به دستش برسانم.
با این فراز و نشیبها و معضلات و مشکلات فرا روی زندگیِ پُر از استرس و نگرانی و کرونا و غیره، بیاییم در زمان حیاتمان، کارهایی که لازم بنظرمان میرسد را انجام دهیم تا حسرت عدم انجامش بر دلهایمان نماند.
با آرزوی طول عمر با عزت و زندگی پُر از خوشی و سعادت و سلامتی برای همه.
نهم آذر ۱۳۹۹
شکور
www..ulkamiz.ir