در سوگ ابراهیم نبوی
پایگاه خبری اولکامیز – مرگ خودخواسته سید ابراهیم نبوی روزنامه نگار مشهور ایرانی مقیم آمریکا جامعه رسانه ای ایران را دچار بهت و حیرت کرد و دوستدارانش را در غمی جانکاه فرو برد. امان محمد خوجملی روزنامه نگار ترکمن در کانال تلگرامی خود در سوگ آن مرحوم دو یادداشت کوتاه و خواندنی را نوشته اند که در پی می آید:
ابراهیم چرا خودت را کُشتی؟!
امروز صبح به محض اینکه کامپیوتر را روشن و وارد تلگرام شدم، با خبر تاسف بار و غم انگیز خود کشی ابراهیم نبوی طنز نویش مشهور ایران ساکن خارج، روبرو شدم. بی اختیار گریستم. بعد از مرگ دوستم مهندس عبدالرحمان قزلجه اینقدر غمگین نگریسته بودم.
گفتم ابراهیم جان این چکاری بود که کردی؟ مگر نمی دانستی پیروزی نزدیک است؟ مگر از تحولات شتابنده ایران خبر نداشتی؟ مگر از بن بست و استیصال تندروها خبر نداشتی؟ مگر نمی دانستی پایان شب سیاه روشنایی است؟ چرا چرا چرا ابراهیم؟ ما هنوز امید داشتیم تو در تحولات آینده ایران نقش آفرینی کنی. ما را بخندانی.
مرگ طبیعی شخصیت های ملی هم سنگین است چه رسد به خودکُشی؟ مگر ما درد کم داشتیم که درد و غم و اندوه از دست دادن شما هم به آن اضافه شد. چه کسی مانع ورودت به وطن شد؟ چه کسی جلو شما را گرفت؟ هر جور شده می آمدی. اگر برایت زندان هم می دادند می آمدی. چون زندانت زیاد طول نمی کشید. این بهتر از مرگ بود. چرا خودت را کشتی؟
تو متعلق به خودت نبودی. جان نازنین تو متعلق به همه ایرانیان بود. چرا ما را از طنزهای شیرین و زیبای خود محروم کردی؟ چرا زود رفتی؟ تو فرد نبودی. جمع بودی، آن هم جمع میلیونی. آنها که مانع ورودت به وطن شدند خدا گناه آنها را نبخشد. خدایا هر جور که صلاح بدانی آنها را مجازات کن. با سرمایه های ملی این مملکت این گونه بازی می کنند.
باز هم در مورد مرگ ابراهیم
امروز صبح در مورد مرگ خود خواسته ابراهیم نبوی، یک یادداشت کوتاه نوشتم. این یادداشت در میان گریه و ناله و احساس و هیجان بود. خیلی به نوشته کوتاه خود تسلط نداشتم. هیجان و احساس هم زیاد شود، مقداری راه تعقل را می بندد و خود به جایش می نشیند. هنگام گریستن دیدم دو نوه عزیزم بیلن و هانا در کنارم هاج و واج ایستاده اند و نگاه می کردند. هانا گفت: بابا چرا گریه می کنی؟ گفتم : یکی از دوستان نویسنده ام در خارج خود کشی کرده است. گفت : خود کشی چی می شود؟ گفتم : خودش را کشته. گفت : چرا کشته؟
همین سئوال سبب شد تا با آرامش بیشتر به دور از احساس و هیجان فکر کنم، چرا ابراهیم نبوی طنز نویش مشهور کشور در غربت خودش را کشته است؟ من اول فکر می کردم، طنز نویس ها انسانهای شاد و بشاشی هستند. درد کمتری نسبت به دیگران دارند. احساس شادی و سبکی آنها را به سوی طنز می کشاند. اما معلوم می شود، آنها هم خیلی شاد نبوده اند، بلکه غم و غصه و درد و رنج بیشتر آنها را به سوی نوشتن و طنز کشانده است. درد و رنج و غم و غصه با غربت و دوری از وطن هم همراه شود، کشنده هم می شود.
من هرگز فکر نمی کردم، طنزنویس بزرگی مانند ابراهیم نبوی بتواند، به چنین کاری دست بزند. خب شرایط سخت هم تاثیر گذار است. حالا متوجه می شوم طنز نویس ها بر خلاف ظاهرشان خیلی آدم های جدی هستند و جدیت بیشتری در کارشان دارند. نوشته های خندان آنها از دل گریان و جگر بریانشان بر می خواسته است. تاب و تحمل درد و رنج بیشتر را هم ندارند. اگر زنده مانده بود می توانست ما را سالهای سال بخنداند و غم غصه را اندکی از ذهن و ضمیر ما دور نماید. به هر حال یک سرمایه ی بزرگ را از دست دادیم. خدایش رحمت کند، و روح لطیف و نازنینش در آرامش ابدی قرار بگیرد.
www.ulkamiziran