مطالب ویژه

روایت خاطره انگیز آیین عید قربان در سال های نه چندان دور

همه جا شادی بود و نشاط و سرور

پایگاه خبری اولکامیز- محمد جرجانی عضو شورای نویسندگان سایت و کانال اولکامیز در نوشته ذیل به روایت دل انگیز و خاطره انگیز آیین عید قربان پرداخته است که بسیار خواندنی است و ما را به آن سالهای خوب می برد. ایشان فرزند استاد نوربردی جرجانی از چهره های ماندگار فرهنگ و ادبیات ترکمن صحرا می باشند.

شاید آرزو بر من پیرمرد شصت و اندی سال ،همانند جوانان عیبی نداشته باشد . حتما هم نیست اگر هم باشد شاید برای  بازگو کردن خاطرات کودکی و نوجوانی ام و بازگشتن به پنجاه سال پیش  و سیر کردن در آن زمان در تونل زمان نباشد .

گاهی اوقات در افکاری فرو می روم که برایم شیرین بوده و هست و به یاد آوردن آن خاطرات برایم از هیجان خاصی برخوردار هست  ..

آن خاطرات شیرین درحال حاضر با نزدیک شدن عید قربان به سراغم آمده است و یادآور روزهای شیرین زندگی ام همراه با پدر و مادرم و برادران و خواهرانم بوده است .

اکنون هر چند وجود نوه های عزیزم شادی هایم را دو چندان کردند ولی نبود پدر و مادر و دور بودن برادران و خواهرانم مرا  به حزن و اندوه سوق می دهد.

کودکی و نوجوانی همراه با خانواده پرجمیعت مان دوران خوشی بود. همه بودند، از مشکلات بزرگترها اگر بود خبر نداشتیم. در بازی های کودکانه خود در روزهای شاد، خوش بودیم. عید قربانی و عید فطری بود و روزهای تعطیلی نوروز و تعطیلات تابستانی همراه با شنا کردن در رودخانه پر آب گرگانرود برای ما نشاط انگیر بود .

شادی های عید قربان برای من که در صحرای ترکمن بنام ترکمن در سرزمین پهناور ایران بزرگ زندگی میکنم از روزهای خاص زندگی ام می باشد .

عیدقربان برای من ترکمن مسلمان اهمیت خاصی دارد همانطور که نوروز برای مردمان سرزمینم ایران اهمیت ویژه ای دارد. عیدقربان نه تنها در تابستان گرم ، داغ برگزار می شود در سایر فصلها هم به گرمی تابستان داغ داغ برگزار می گردید و از شادترین روزهای زندگی برای مردم ترکمن است. هر چند امروز این کرونای لعنتی  با وضعیت قرمز خود هر روز تعدادی از بهترین عزیزان هموطنم را به کام مرگ کشانده و شادی را از مردم مهربانم گرفته است.

با نزدیک شدن عید قربان صحرای ترکمن جنب و جوش خاصی به خود میگیرد بازارهای هفتگی درشهرها و روستا ها پر رونق میگردد . مغازه ها شلوغ می شود هر خانواده ای درحد توان خود خریدهایش را انجام میدهد ، در این روزها و ایام فاصله طبقاتی به چشم دیده نمیشود فقیر و غنی برای بهتر برگزار کردن عید تمام تلاش وسعی خود را به کار می برند تا چند روزی به دور از غم ها و ناراحتی ها و کاستی ها باشند هر چند به قرض و قروض رفته باشند .

بازار خرید شتر ، گاو ، گوساله و مخصوصا گوسفند در کوچه و پس کوچه ها و خیابانها و در محل فروش دام رونق چشمگیری به خود می گیرد .

بازار خرید لباس نو ،شیرینی جات و تنقلات بر گرمی بازار می افزاید. خانه تکانی و نظافت خانه و حیاط و در و دیوار و شیشه ها با توجه به تمیز بودن بنا به  آداب و رسوم گذشته، اهل خانه را به جنب و جوش و تکاپو می اندازد.

پختن نان های روغنی (چافاتی) و پخش آن بین اهالی و همسایگان بر زیبایی مراسم می افزاید.

برمیگردم به بیش از پنجاه سال قبل که در یک خانواده پرجمعیتی زندگی میکردم . مادرم در قید حیات نبود ولی با بودن نامادری احساس نبود مادر را حداقل من کم احساس می نمودم چون پدری داشتم مهربان ، رئوف و با احساسات شاعرانه که هیچوقت چیزی را برای فرزندانش کم نگذاشته بود.

۱۲ خواهر و برادر بودیم که معنای ناتنی بودن را معنی نکرده بودیم اصلا چیزی بنام ناتنی بین مان نبود.

آن زمان که پدر بود صفا وصمیمیت بین اعضا خانواده حاکم بود پدرمان هزینه های خرید لباس و کفش را به برادرمان عبدی و قاندیم می داد و تهیه لباس ، کفش طبق برنامه برای بچه ها به عهده آنان بود.

پدرم با توجه به فوت مادرمان و گذاشتن ارث از طریق مادر برای عیدقربان برای هر فرزندش با توجه به کم سن بودنمان یک گوسفند قربانی میکرد .

قربانی در منزل ما به ۱۰ راس می رسید ، نمی دانم این مورد به خاطر فراوانی بود یا براساس وظیفه و تکلیف ؟ چون درحال حاضر حقیقتا حداقل یک راس آن با توجه به گرانی و تورم برایم سنگینی میکند .

پدرم و برادرانم در پشت حیاتمان هر سال (چاتما ) برپا میکردند و در کمتر سال همراه چاتما ، آیلاما برپا می شد، البته ناگفته نماند چاتما در اکثر حیاط ها برپا می شد گاهی بزرگتر و گاهی کوچکتر .

پخش چافاتی به عهده برادران کوچکم بود که با علاقه خاصی پخش میکردند .

پدرم تا جایی که بیاد دارم سالی دوازده ماه را به جز روزهای خاصی که در نظر داشت روزه بود. اوقات بیکاری اش را با خواندن قران سپری میکرد تا جایی که عبدالرحمان آخوند تنگلی ، پدرم را  آخوند بی عمامه خطاب می کرد که در مکاتبات آنان این کلمه نمایان بود امیدوارم خداوند به استاد بزرگوار طول عمر باعزت عنایت فرماید.

پدرم در روز عید قربان روزه اش را با گوشت قربانی پس از کشتار اول صبح افطار می کرد. آن زمان کباب کردن گوشت قربانی مانند امروز مرسوم نبود. اگر هم بود درمنزل ما نبود. آب پز کردن گوشت قربانی ، حداقل یک گوسفند در یک دیگ بزرگ از اداب و رسوم پنجاه سال پیش خانه ما بود و آن دیگ هنوز به یادگار نگهداری می شود. بعد از نماز برگزاری نماز عید قربانی کردن آغاز می شد همسایگان به همدیگر در قربانی کردن کمک میکردند .

همسایگان عزیزم که امروز مثل برادروار زندگی می کنیم به احترام پدرم می آمدند گوسفندانمان را چند نفری سر می بریدند و این افتخار بزرگی برای مان بود که همسایگانی بهتر از گل داشتیم. عاشور دادا و  دردی دادا ی طعنه روحتان شاد .

دید و بازدیدها شروع می شد. ما کودکان و نوجوانان با لباسهای تازه به تک تک خانه همسایه ها و افراد فامیل به جهت تبریک گفتن عید می رفتیم و تخم مرغ بازی برای ما  هیجان خاصی داشت از بس فراوانی بود . خوردن تخم مرغی را که برده بودیم برخوردن گوشت قربانی ترجیح می دادیم. از طرف بزرگتران سرزنش می شدیم ولی از سرشوق خوردن تخم مرغ را ارجحیت داشت.

افراد فامیل و خانواده دوستان و آشنایان پدرم یکی یکی و دسته جمعی می آمدند . از عزیزانی که بیشتر با پدرم در رابطه با شعر و شاعری ارتباط داشت مرحوم آنه قربان قلیچ تقانی، مرحوم گلی و مرحوم اراز مراد آرخی بودند که درعید قربان ها برای تبریک عید می آمدند.

برادرانم که پس از ازدواج هرکدام به شهری نقل و مکان کرده بودند به منزل پدری مان می آمدند و از مهمانان خود در منزل پدری شان پذیرایی میکردند. محبت ها بیش از اندازه بود. خوشی ها فراوان ، کسی غم فردا را در روزهای عید قربان نداشت. شادی همه جا حاکم بود.

در این جا یادی بکنم از دوستان پدرم که اکنون درقید حیات نیستند، مرحوم ایل آمان اخوند برازنده ، نازجان آخوند تاتاری ، حاج محمد آخوند قزل ، ملا انه گلدی کسلخه ، ملا گلدی پوری و مرحوم حاج آنه گلدی طعنه و خیلی عزیزان دیگر که در روز اول عید مهمان مان بودند روحشان شاد و یادشان گرامی.

به همه دوستان پدرم که درقید حیات هستند طول عمر باعزت عنایت فرماید .

بیاییم حداقل دید و بازدیدها را در ایام عید به یاد روزگاران قدیم تکرار کنیم.

عید بر همه شما پیشاپیش مبارک.

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا