پایگاه خبری اولکامیز – سلسله گفتگو هایی را با کامبیز قچقی نژاد عضو شورای نویسندگان اولکامیز و صاحب نظر شعر و ادبیات فارسی در باره مولانا جلال الدین بلخی شاعر بزرگ ایران انجام دادیم که بخش پنجم را در ذیل می خوانید :
س: عقل از نگاه مولانا چه جایگاهی دارد؟
پاسخ: عقل از نگاه مولانا در آثارش جایگاه خاصی دارد و می گوید: خوشا چشمی که عقل ایمانی فرمانده ی او باشد و از عقل ایمانی پیروی کند و از نگاه مولانا؛ عقل ضد شهوت و صورت پرستی است و عقل همانند طلا، ارزشمند و قیمتی و کمیاب است کسی که با تار و پود شیطان لباس شهوت می بافد او دارای عقل نیست و آن را عقل مخوانید.
عقل ضد شهوتست، ای پهلوان
آنکه شهوت می تند، عقلش مخوان
مولانا به انسانها توصیه می کند که با عاقلان اندیشمند هم کلام شوید زیرا عقل از نفس شوم شیطانی فریاد و فغان می کند هر کس از عقل ایمانی پیروی کند؛ عاقبت بین خواهد شد و به راحتی زشت و زیبا را تشخیص می دهد و دچار پشیمانی و افسوس نمی شود.
فرق زشت و نغز از عقل آورید
نی ز چشمی کز سیه گفت و سپید
مولانا عقل را به نام های ذیل تقسیم بندی می کند و هر کدام را در مثنوی شریف، شرحش می دهد.
عقل مذموم، عقل جزئی، عقل، عقل ممدوح، عقل کلی.
در نتیجه مولانا، مخالف عقل و عقلانیت نیست و از نگاه او عقل؛ جوهری نورانی است که خداوند آن را در مغز آفریده و نورش را در قلب قرار داده است که عقل ایمانی صاحبش را از ملامت دنیا و پشیمانی آخرت نجات می دهد و همیشه فرد عاقل و اندیشمند از دستورات خداوند متعال و راه انبیا علیهم السلام؛ خصوصأ حضرت محمد (ص) و عالمان خوب و پژوهشگر پیروی می کند و می گوید:
گفت پیغمبر که احمق هر که هست
هر که او عاقل بود او جان ماست
بس نکو گفت آن رسول خوش جواز
ذره ای عقلت به از صوم و نماز
س: خداوند متعال از نگاه مولانا چگونه موجودی است؟
پاسخ: برای پاسخ به این سوال مقاله ها می توان نوشت از نگاه مولانا، خداوند متعال محبوب و انسان محب است خوشا به حال کسی که با عاقبت بینی همانند ماهی راه دریا را پیش بگیرد؛ سعی و تلاشش شناخت صحیح و رسیدن به محبوب ازلی (خدا) باشد و می گوید:
ما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و دریا می رویم
از نگاه مولانا، خداوند متعال، لحظه به لحظه همچون نقاش چیره دست در صفحهٔ هستی نقوش زیبا می آفریند؛ خداوند زیباست و زیبایی ها را دوست دارد و او در زیبایی شبیه هیچ چیز نیست.
انسانها، صفات و آثار خداوند متعال را با سفر انفسی و آفاقی، مشاهده کنند و از دیدن آن لذت ببرند آن نقاش چیره دست (خدا) بدون آلت و ابزار، صورتهای گوناگون خلق می کند در واقع مخلوقات جلوه ای از جمال و جلال پروردگار متعال هستند و صورت ها همگی بندگانند و فانی می شوند خداوند متعال را با گمان صورت و تشبیه نجویید و می گوید:
چون صور بنده ست، بر یزدان مگو
ظن مبر صورت، به تشبیهش مجو
نتیجه گیری از سوال: ذات خداوند متعال در دو جهان قابل درک و تصور نیست اما با شناخت صحیح از خود و خدا شناسی می توان زیبایی های وصف ناپذیر خداوند متعال را در آثارش مشاهده کرد.
تا نقش خیال دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست
ما به تماشای تو باز آمدیم
جانب دریای تو باز آمدیم
س: هدف از آفرینش از دیدگاه مولانا چیست؟
از نگاه مولانا آفرینش، مظهر تجلی صفات خداوند متعال است و آن در انسان به وسیلهٔ عشق نمود پیدا می کند و می گوید:
عاشقانی کز درون خانه اند
شمع روی یار را پروانه اند
مولانا عشق راستین به خدا را باعث تعالی کمالات در وجود انسان می داند پس دنیای مثنوی بر ساختهٔ عشق حقیقی به خدا است و قلب انسان را تجلی گاه عشق الهی می داند و عشق را به عنوان بنیادی ترین مفاهیم معرفی می کند و می گوید:
چرخ و فلک با همه کار و کیا
گرد خدا گردد چون آسیا
به هر دم از زبان عشق بر ما
سلامست سلامست سلامست
س: چرا قصه های مثنوی شیرین ولی تو در تو است؟
پاسخ: شروع و پایان بندی داستان های مثنوی شیوهٔ خاصی دارد و هنر مولانا در داستان پردازی بسیار بی نظیر است در کل ساختار پلات (plot) و عناصر آن در حالت های گوناگون به کار رفته و همین امر داستان های مثنوی را جذاب و تو در تو نشان می دهد یعنی خوانندهٔ مثنوی هر لحظه با مطالبی تازه و نو رو به رو می شود به نظرم مولانا این شیوه را از قرآن کریم الهام گرفته است.
مولانا در کنار داستان پردازی، مباحث عمیق کلامی (ماتریدی، اشعری، معتزله)، جبر و اختیار، قضا و قدر، رابطهٔ خدا و انسان، مسائل فلسفی و عرفانی، … و آن را با دلایل عقلی، نقلی، عینی و حسی اثبات می کند.
مولانا به کتاب قرآن کریم و تفاسیر آن و احادیث رسول الله (ص) و کتاب های فقهی و علم عروض ادبیات و فلسفه و عرفان تسلط داشته است و بین آنها با شگردی خاص ارتباط می دهد و زیبایی های مثنوی معنوی همچون اقیانوس بی کران می شود.
در نتیجه نمی توان داستان نویسی و روایت شناسی مولانا را طبق اصول و اسلوب خاصی بررسی کرد به علت غلبهٔ شور و هیجان درونی ناشی از بی خویشی مولانا، مهار داستان در دست او نیست و به فکر قافیه و ساختار اصولی داستان نویسی نیست. در این باره می گوید:
قافیه اندیشم و دلدار من
گویدم: مندیش جز دیدارمن
www.ulkamiz.ir