گفتگو

گفتگو با محمد خوجه نویسنده، فعال فرهنگی اجتماعی انبارالوم / قسمت اول    

دوست دارم کارهای جدید و آثار نو خلق کنم

پایگاه خبری اولکامیز  – دوست همدل و همفکرم ، محمد خوجه را بیش از دو دهه است که می شناسم. مردی افتاده و قانع . پارسا و حق طلب. انسانی که اهل دل است . با وجود مستمند بودن  ولی قانع است ، راضی است به رضای خداوند . و این خصیصه ی بزرگ مرا به یاد این شعر زیبای خواجه حافظ شیرازی می اندازد :

ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم /  با پادشه بگوی که روزی مقدر است

محمد خوجه نامی آشنا در شهر کوچک و پهلوان خیز انبارالوم و شهرستان باصفای آق قلاست. اگر چه ادعای نویسندگی ندارد ولی اهل قلم است و صاحب چند اثر .

شوخ طبع و متیسم است و متدین و خداپرست. از طرف پدری و مادری از طایفه مکرم خوجه است. به قول حکیم حاجی موحد از چهر های فعال امور خیریه ( مخی جان خوجه ناب است ) .

محمد خوجه در عرصه های اجتماعی و فرهنگی دستی در آتش دارد . در حد خود در این مسائل فعال  است و در  جامعه پیرامونش فردی تاثیر گذار یه شمار می رود.

شهردار فعال و پرتلاش انبارالوم مهندس کاظم فرزانه از یهترین یارانش است. مدیری که به گفته محمد خوجه عملکردی روشن دارد و با هنر مدیریت آشناست. پشتکار جدی دارد و با تجربه است. بودن چنین مدیرانی برای شهر مایه امید و توسعه است. چند بار هم از طرف استانداری به عنوان شهردار نمونه انتخاب شده است.

بیش از یک دهه است که خوجه بخاطر ییماری به گیاه خام خواری روی آوزرده است. الگویش دکتر بسکی پرشک مشهور گنبدی است. در این راه اراده ای محکم و عزمی آهنین دارد که بقول دکتر ارازمحمد سارلی نویسنده معروف مثال زدنی است.

با  این دوست گرانمایه و  ثابت قدم ، یکدل و همراه که همیشه خبرت را می گیرد و فراموشت نمی کند، گفتگویی انجام دادیم که در چند قسمت درج می کنیم . اولین بخش مصاحبه را در ذیل می خوانید :

س – خودتان را معرفی کنید تولد چه سالی و ساکن کجا هستید ؟

اینجانب محمد خوجه در سال ۱۳۴۹در شهر انبارالوم به دنیا آمدم در اینجا در مورد محل تولدم عرض کنم در شناسنامه محل تولدم یلمه ثبت شده است این موضوع ثبت شده محل تولدم یلمه  را از پدرم پرسیدم  گفتم پدر من که در انبارالوم به دنیا آمدم چرا در شناسنامه محل تولدم یلمه ثبت شده است ؟ مرحوم پدرم جواب داد در ان زمان مامور ثبت احوال به روستاها میآمد شناسنامه صادر میکرد ان موقعی که مامور ثبت احوال آمده بود.

ما خانوادگی در منطقه قشلاقی قچ قراقر کوچ کرده بودیم تو هم نوزاد بودید همان موقع مامور به روستا انبارالوم و یلمه آمده بود چون ما نیز در روستا نبودیم همان موقع یکی از عموهایت شناسنامه شما را از مامور ثبت احوال گرفته است مشخصات تو را عمویت داده و مامور ثبت احوال اشتباهی یلمه ثبت  کرده است  اکثر مردم سواد نداشتند من هم سواد نداشتم و ندارم  مثل امروز قانونی وجود نداشت مامور یک چیزی می نوشت میرفت دل ما هم خوش بود که شناسنامه گرفتیم چنین اشتباه در شناسنامه  بیشتر افراد رخ داده است.

پدرم سخن اش را ادامه داد و گفت پسرم در واقع محل تولد شما انبارالوم است که لازم نیست تصحیح کنی وقتی تو به دنیا آمدی برای تبریک همسایگان و اهالی انبارالوم آمده بودند تو خیلی ضعیف بودی فکر نمی کردیم زنده بمانی . بله من زاده ی شهر انبارالوم و ساکن شهر انبارالوم هستم . سه خواهر دارم و خودم هم تک پسر خانواده هستم .

س – نام پدر و مادر مرحوم تان چیست ؟   

نام پدرم اراز محمد و نام مادرم آنابخت است اما این دو سرمایه و نعمت و گنجینه محبت و فداکار که هر دو فرشته صبر و بردباری از دیدگانشان برق امیدوار سعادت می درخشید و من را هرگز تنها نگذاشته بودند من نیز به مهر آنها دل بسته بودم پدرم درسال ۱۳۷۵ و مادرم در سال ۱۳۸۱ هر دو آنها در سن ۶۳ با بیماری سرطان دار فانی را وداع گفتند و معبود حق شتافتند روحشان شاد و یادشان گرامی باد

 س – در چه سالی ازدواج کردید و چند فرزند دارید؟ 

در سال بیستم مرداد ماه ۱۳۷۳ ازدواج کردم و دو فرزند یک پسر و یک دختر دارم. پسرم همراه خوجه فارغ التحصیل رشته کارشناسی مهندس کامپیوتر نرم افزار و دخترم دانشجوی مهندس علوم و صنایع غذایی هستند.

س – درباره تحصیلات تان توضیح بدهید در کدام دانشگاه و در چه رشته ی تحصیل کرده اید؟   

من تحصیلات دبستان در شهید ابوترابی و مقطع راهنمایی را درمسکین قلیچ هر دو مقطع ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهم انبارالوم گذراندم دوره دبیرستان را اول و دوم متوسطه را در رشته فرهنگ وادب را در دبیرستان مختومقلی آق قلا گذارندم در دوره سوم دبیرستان به دلایلی مختلف  ترک تحصیل کردم و به خدمت مقدس سربازی اعزام شدم بعد از پایان خدمت سربازی دوره سوم و چهارم دبیرستان را به صورت داوطلب آزاد ( متفرقه غیرحضوری) در دبیرستان شبانه شهید بهشتی گرگان به پایان رساندم و در سال ۱۳۷۶ دیپلم فرهنگ و ادب را گرفتم  و در همان سال ۱۳۷۶ به وارد دانشگاه آزاد شاهرود در رشته کارشناسی تاریخ گرایش دبیری پذیرفته شدم و در سال ۱۳۸۰ فارغ التحصیل شدم .

س – سهراب سپهری می گوید: « زندگی خالی نیست مهربانی هست سیب هست ایمان هست آری تا شقایق هست زندگی باید کرد » به عنوان یک شخصیت فرهنگی بفرمایید که زندگی از نگاه شما چیست؟ چه تعریفی از زندگی دارید؟

هر کس از زندگی تعریف و تفسیر و دیدگاهی متفاوت دارد برای پیدا کردن معنای زندگی سوالات از خود می پرسیم مثلا از خود بپرسیم چه چیز برای شما مهم وحیاتی وپرمعنی است؟ درطول زندگی چه چیز را میخواهید ؟ زندگی برای برخی به معنای خانواده واز نظر بعضی به معنای ثروت یا برای عده ای در هنر یا اعمال دینی …….

اما به نظر من نمایش اصلی زندگی در خوب  زندگی کردن است این چند سال زندگی میکنیم خیلی مهم نیست بلکه خوب زندگی کردن مهم و باارزش است  بلکه در این مدت که در این دنیا هستیم چقدر کارهای نیک  خداپسندانه و سنت حسنه میتوانیم انجام بدهیم نگاه من به زندگی یعنی به داشته هایمان فکر کنیم و با شکرگزاری به درگاه خداوند متعال با تفکر درباره داشته هایمان خود موجی از نعمت و برکات را به زندگی هدیه کنیم.

مهمترین هدف در زندگی تقرب به خداوندمنان و کسب رضایت اوست زندگی خوب یعنی اخلاق مدار بودن مردم دار بودن دین مدار بودن است زندگی یعنی کمک به همنوعان به فکر معنویات بودن و خدمت کمک به همنوعان خود از این خدمت لذت روحی میبریم کسانی که توفیق خدمت به دیگران دارند حس حیات و انسانیت آنها زنده فعال و بیدار است چند قدم به مرز انسانیت نزدیکتر شویم ونشان بدهیم احساس داریم.

نگاه من از زندگی انسانیت را با صداقت ارزش بدهیم و هدف از زندگی فقط در شاد بودن نیست بلکه مفید بودن شرافتمند بودن غمخوار بودن است برای امروز وحال زندگی کنیم نه برای گذشته و آینده .

گذشته دیگر باز نمیگردد وغصه خوردن به گذشته بی فایده است و رسیدن به فردا هم برای هیچ کس حتمی نیست پس حال مهم است امروز وحال حاضر چه کارهای مثبت برای خود و خانواده و همنوعان خود می توانیم انجام بدهیم ویا انجام دادیم.

از افلاطون  پرسیدند: شگفت انگیزترین رفتار انسان چیست؟ پاسخ داد: از کودکی خسته میشود برای بزرگ شدن عجله میکند وسپس دلتنگ دوران کودکی خودمیشود ابتدا برای کسب مال و ثروت از سلامتی خود مایه میگذارد سپس برای بازپس گرفتن سلامتی از دست رفته ثروت خود را خرج میکند طوری زندگی می کند که انگار هرگز نخواهد مرد و بعد طوری می میرد که انگار هرگز زندگى نکرده است انقدر به آینده فکر مى کند که متوجه از دست رفتن امروز خود نیست ، در حالى که زندگى گذشته یا آینده نیست، زندگى همین حالاست.

این گفتگو ادامه دارد

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا