گفتگو

گفتگوی عظیم قرنجیک با دکتر رضا مظهری

در هم تنیدگی مبانی فکری با توسعه

پایگاه خبری اولکامیز – مقدمه:  می گویند؛ انسان اقتصادی با انسان دارای حقوق تفاوت دارد. انسان دارای حقوق نمی تواند به حاکم اجازه دهد از حقوق او تخطی کند.” به حاکم می گوید: من حقوقی دارم که برخی از آنها را به تو واگذار کرده ام، اما به بقیه آنها نباید تعدی کنی؛” به بیان دیگر، من حقوق خودم را برای هدفی خاص به تو واگذار کرده ام.

اما انسان اقتصادی این را نمی گوید. او به حاکم می گوید: ”  تو نباید.” حاکم اقتصادی وجود ندارد. زیرا حکومت نباید در سازوکار اقتصاد دخالت کند. ” اقتصاد علمی است در کنار فن حکمرانی. باید با اقتصاد حکومت کرد؛ باید در کنار اقتصاددان و با مشورت اقتصاددان حکومت کرد، اما خود اقتصاد نباید به عقلانیت حکومتی بدل شود و… اما اگر فرایند اقتصادی اصولاً موضوع حکمرانی نیست، پس دلمشغولی حکومت چیست؟ آیا آنسان که میشل فوکو اعتقاد دارد، پاسخ را در مفهوم جامعه مدنی یافت، که جایی است که در آن تکنولوژی های حکومتی اجرا می شود ( ۱ )

و اما، مسئله اساسی در بحث توسعه نیافتگی، به تعبیر پل باران، ” تبیین علل توسعه نیافتگی، به عبارت دیگر، علل پیدایش شرایطی است که بخش بزرگی از جهان امروز را دچار فقر و نابسامانی ساخته است.”

 در این راستا، سوال اساسی در این است که : اساساً ریشه های عقب ماندگی ، در کشورهای توسعه نیافته نظیر کشور ما، در چیست؟ پاسخ صحیح به این سوال، در واقع کلید درک علل توسعه نیافتگی و هم چنین درک مشکلاتی است که امروزه در سر راه پیشرفت اقتصادی و اجتماعی کشورهای توسعه نیافته قرار دارد ( ۲ )

اما ، فارغ از ارتباط موضوعی مقدمه فوق، سردبیر نشریه ترکمن دیار، سوالی را در رابطه با بحث ” توسعه و مبانی فکری جامعه و حاکمان ” با دکتر رضا مظهری اقتصاددان و عضو هیات علمی دانشگاه گنبد در میان نهاده است که در ذیل می خوانید:

  عظیم قرنجیک:

سوال : آیا بحث در باره ضرورت توسعه و یا هویت اقتصادی و فرهنگی ، بدون بحث ریشه ای، و موردپرسش قرار گرفتنِ شرایط و مبانی فکری جامعه ( بویژه هیات حاکمه، ماشین بوروکراسی و بنگاههای اقتصادی و…) مورد نظر آیا می تواند متضمن توفیقی در رفع موانع و مشکلات، در روند توسعه اقتصادی و حمایت از اقتصاد ملی و …گردد؟     

   دکتر مظهری:

  اجازه بدهید که سوال شما را دوبخشی  کنم ؛

اول؛ پیوند خوردگی توسعه با هویت فرهنگی واقتصادی

دوم ، ارتباط توسعه بامبانی فکری جامعه بویژه ، هئیت حاکمه وطبقه حاکم 

در هر تغییر و تحول اجتماعی یا توسعه اقتصادی ما نیاز به تحلیل شرایط ذهنی وعینی برای تغییر داریم.در این راستا در بحش اول سوال خواهیم پرداخت؛ از نظر اقتصاددانان کلاسیک و مارکس شرایط عینی همان تغییرشرایط مادی یا تغییر نیروهای مولد یک جامعه  است. هردو، کلاسیک ها ومارکس تحت تاثیر فیزیک میکانیک نیوتن بودند و فکر می کردند که تغییر بعد ازآمادگی  بسترهای مادی به طورخود به خود اتفاق خواهد افتاد.به همین خاطر بود که مارکس پیش بینی کرد که انقلاب ها در کشورهایی که صنعتی شده اند و پرولتاریا اکثریت جامعه را تشکیل می دهند، مانند انگلستان دوره قرن ۱۹، اتفاق خواهد افتاد.

بحث رشد اقتصادی از همان دوران کلاسیک، مارکس ،و استوارت میل مطرح بود، ولی توسعه در اواخر دهه چهل قرن گذشته مطرح شد. توسعه برخلاف رشد اقتصادی ، که یک متغیر کمی است ، یک متغیر کیفی است . دانشمندان اقتصاد مانند آمارتیا سن  به بحث فرهنگ یا همان عامل ذهنی اهمیت زیادی قائل شدند وحتی برای دموکراسی اهمیت بیشتر از رشد اقتصادی قائل شدند.

 بطور کلی می توان اظهار داشت ،کشوری که برای چند دهه بطورمتوالی از نرخ رشد اقتصادی بالایی برخوردار شود وبطوری که نهادها وساختار های سیاسی واقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی در جهت یک مردم سالاری پایدار حرکت کنند، می تواند اظهار داشت که این کشور در جهت توسعه گام های خوبی برداشته است .

 توسعه اقتصادی با معنویت و فرهنگ گره خورده است . اگر بخشی از مردم یک جامعه لنگ ضروریات اولیه خود ،شغل ، خوراک و مسکن ، آموزش ، بهداشت وسلامتی ، و امنیت باشند یا از تبعیض در رنج باشند “توسعه یافته” شناخته نمی شوند ،حتی اگر ازدرآمد سرانه بالایی برخودار یاشند . از طرف دیگر اگر کشوری از وضیعت مادی خوبی برخوردار باشد طی چند دهه رشد اقتصادی خوبی راتجربه کرده باشد وهمچنین از نظر فن آوری به سطح خیلی بالایی رسیده باشد، ولی از حیث سیاسی ” تک حزبی” اداره شود ، مانند شوروی سابق ، توسعه یافته بحساب نمی آید . بنابراین توسعه سیاسی وتوسعه اقتصادی در یکدیگر تنیده اند.

بعد از دهه ۱۹۸۰ کشور های پیشرفته سرمایه داری مانند امریکا ،ژاپن ،وبرخی از کشور های اروپا ، پیشرفت قابل توجه ای از لحاظ فن آوری را تجربه کردند ولی از حیث دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی خیر . کارتن خوابی ،بیکاری ، وفقدان دفترچه بیمه تندرستی وبیمه بیکاری وغیره در امریکا و برخی از کشورهای اروپایی یک پدیده جدید است که در دوره بعد از جنگ جهانی دوم وجود نداشت  

درطی سه دهه گذشته منطقه گنبد و گرگان از نظر رفاه اقتصادی به سطج خوبی دست یافتند، و سطح سواد ،بهداشت ، و شاخص های دیگر رفاه افزایش یافت ، اما شکاف طبقاتی بویژه درگنبد بشدت بیشتر شد، و مطابق آمارهای قابل دسترس، فقر نسبی و حتی برای برخی از دهک های درآمدی، فقر مطلق افزایش پیدا کرده است. بطور خلاصه عرض کنم که همان طوری که در سوال شما پیداست در دهه های ۱۹۷۰ به بعد، نقش و اهمیت فرهنگ، دموکراسی وارد مباحث توسعه شد.

اما بخش دوم سوال شما ؛ همان طوری که ذکر شد بحث مبانی فکری با توسعه اقتصادی در هم تنیده اند، و یکی از مشکلات پر اهمییت ما این است که اقتصاددانان داخل حاکمیت ، اعم از اصلاح طلب و اصولگرا، و چه بیرون از حاکمیت، اهمیتی به رابطه متقابل دموکراسی اقتصادی و دموکراسی سیاسی نمی دهند. گروهی به دموکراسی اقتصادی اولویت می دهند و گروهی دیگر به دموکراسی سیاسی ، غافل از اینکه بطور همزمان ضمن اینکه از برای برابری اقتصادی تلاش می کنیم، باید برای توسعه سیاسی نیز جنگید، و بالعکس.

   بله من هم باشما هم عقیده هستم که مبانی فکری طبقه حاکمه و هیات حاکمه در روند توسعه اقتصادی مهم است . باید تلاش کرد که مباحث پیرامون خصوصیات و ویژگی مردم در رابطه  باهیات حاکمه، و طبقه حاکمه در ایران را به عنوان یک گفتمان در چرایی توسعه نیافتگی کشورجا انداخت.

ماخذ: 

قدرت موسس: حاکمیت یا سیاست / فاطمه صادقی، نشر نگاه معاصر. ص۷۷-۷۸

اقتصاد سیاسی توسعه، پل باران، موریس داب و دیگران/ ترجمه فرخ قبادی، انتشارات پژواک ، مقدمه

* این مصاحبه به نقل از سیزدهمین شماره مجله ترکمن دیار منتشر شده است.

www.ulkamiz.ir

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا