نگاهی انتقادی به سیمای قوم ترکمن در رمان « آتش بدون دود »/ قسمت سوم
پایگاه خبری اولکامیز – کمال الدین ارازگلدی داشلی برون کارشناسی ارشد ادبیات و فرهنگی گنبدی مقاله طولانی ( نگاهی انتقادی به سیمای قوم ترکمن در رمان آتش بدون ) را ارسال نمود که بخش سوم آن را در ذیل می خوانید :
گوگلانها در گمیشان!
ابراهیمی در خلال رُمانش و غالباً در ابتدای کتاب و به ویژه در جلد اوّل، جهت تنویر افکار خوانندگان و مخاطبین، مسائلی را در باب اقوام و عادات آنها مطرح میکند که نشانگر روحیّه ی اتّحادگرا و وحدت اندیش اوست. او اندیشه را موجب انقلاب و تحوّل و دگرگونی و عامل نسخ عادات و سنّتهای نامطلوب میداند:
«اندیشه در راه است تا عادات را سرنگون کند.»(ابراهیمی، ۱۳۸۶: ۱/۹) و وحدت را نیاز اصلی بشر میداند به ویژه در مواردی که اختلافات قومی و طایفه ای موجب تفرقه و جنگ میشود: «ما به وحدت نیازمندیم، همان گونه که به آب و عشق.»(همان: ۹/۱).
همین مسائل و نیز اندیشه های وحدت خواهانه و ضدّتفرقه ی ابراهیمی به زعم خودش، موجب شده تا وی در بسیاری از موارد در نام مکانها و محلّ زیست قبایل و رابطه های تاریخی و جغرافیایی تغییر ایجاد کند و همین امر یکی از معدود مواردی است که استناد به نوشته های او در این رُمان را زیر سؤال میبرد و خواننده ای که با غول قدرتمند شک و تردید دست و پنجه نرم میکند برای پی بردن به حقیقت مجبور است تا به تحقیق و تفحّص گسترده و جدّی در این باب دست یازد.
هر چند خود ابراهیمی در جلد اوّل به این موضوع اشاره دارد و میگوید: «بنا به مصلحت و به دلایل بسیار -که از نظر من دلایل میهنی و انسانیست- در نام مکانها، محلّ زیست قبایل و رابطه های تاریخی و جغرافیایی تغییراتی داده ام و به خصوص در جا به جا کردن مکانها مُصر بوده ام… بنابراین اگر گه گاه مسائلی به چشم میخورد که نادرست به نظر میرسد، نباید از یاد برد که این داستان، عین واقعیّت نیست؛ که هیچ داستانی نمیتواند عین واقعیّت باشد…»(همان: ۱/۱۶).
برای مثال او گومیشان (گمیشان) را مرکز قبیله ی گوکلان ذکر میکند که اشتباه است چرا که محل زندگی گوکلانها غالباً در شرق ترکمنصحرا مانند کلاله و غرب خراسان شمالی است. شاید ابراهیمی ترسیده که مبادا ذکر حقیقت در این مورد موجب برافروختن جنگی تازه میان ترکمنها شود. چون کمابیش اختلافات وجود داشت و احتمال داشت یک چاشنی یا بهانه موجب برافروختن آتش نزاعی تازه در میان قبایل مختلف ترکمن شود و ابراهیمی شاید به زعم خودش نخواسته است کتابش چاشنی جنگ باشد بلکه آن را با شعار صلح و دوستی و اتّحاد منتشر میکند.
چنان که در آغاز جلد سوّم (که عنوان بامسمّای اتّحاد بزرگ را بر خود دارد) میگوید: «بار دیگر با عذرخواهی فراوان یادآوری میکنیم که بنا به مصلحت و به خاطر آن که این داستان نیز به سهم خود، در خدمت اتّحاد هر چه بیشتر خلق ترکمن و مردم سراسر وطن باشد، در نام مکانها و رابطهی آنها با هم تغییراتی اساسی داده ایم.»(همان: ۳/۱۲).
با تمام این توضیحات، نگارنده و مطمئناً اغلب صاحبنظران مسائل قوم ترکمن معتقدند که این جابجایی مکانی در داستانِ ابراهیمی هیچ لزومی نداشته است چرا که اختلافات بین اقوام ترکمن به آن اندازه هم عمیق و خطرناک نبوده که بخواهد با یک داستان -آن هم داستانی که شاید در زمان چاپش و یا حتّی نمایش سریالش از تلویزیون خیلی از ترکمنهای یموت و گوگلان از خواندن و تماشای آن بهره ای نداشته اند- آتش نزاع بین آنها شعله ور گردد.
به هر حال ابراهیمی در پایان جلد هفتم کتاب که به عنوان حُسن ختام رُمان به حساب میآید باز هم دربارهی واقعی یا غیر واقعی بودن این رُمان صحبت میکند و مینویسد: «آتش، بدون دود، همچنان که مکرّر به عرض رسانده ام، عین واقعیّت نیست، تاریخ نیست، شرح وقایع و روزشمار نیست، فقط داستان است. خواهش میکنم بی جهت به دنبال تطبیق لحظه به لحظه ی حوادث کتاب با حوادثِ بیرون کتاب نباشید و خودتان را مشغولِ اینگونه مسائل نکنید! … آتش، بدون دود، گزارشی صددرصد مستند از زندگی مردم صحرا نیست؛ بلکه داستانیست مایه گرفته از زندگی پُرشور، دلیرانه، مؤمنانه و دردمندانه ی مردم صحرا. فقط.»(همان: ۷/۴۱۴-۴۱۵).
امّا مگر میشود بی تفاوت بود آن هم در حالی که خود نویسنده ادّعا میکند که کتابش «تاریخ سیاسی قوم ترکمن» است و این در تناقض با گفته هایش در پایان جلد هفتم است که در بالا خواندیم.
اختلافات قبیلهای ترکمنها
در باره ی قبایل بزرگ ترکمن و تاکید بر اختلاف بین آنها در رُمان ابراهیمی آمده است: «گوکلان به یموت دختر نمیدهد و از یموت دختر نمیآورد، هنوز هم.»(ابراهیمی، ۱۳۸۶: ۱/۹). این جمله، نخستین جمله ی رُمان است و از همان آغاز به اختلافات و منازعات این دو قوم بزرگ ترکمن اشاره میکند.
او این مورد را باز هم با تأکید و از زبان بایرام خان -دوست یاشولی حسن- در جواب گالانِ یموت که سولمازِ گوکلانی را برای عقد نزد یاشولی حسن آورده بود، بیان میکند: «بایرام خان با صدایی لرزان گفت: او یک گوکلان است. هیچ یموتی دختر از گوکلانها نمیآورد؛ همانطور که هیچ گوکلانی، دختر از یموت نمیگیرد.»(همان: ۱/۷۲).
ابراهیمی در جلد اوّل رمانش یموت و گوکلان را دو قبیله ی بزرگ ترکمن مینامد: «یموت و گوکلان دو قبیله ی بزرگ ترکمناند؛ بزرگترین قبایل ترکمن و شاید ریشه دارترینشان در این خاک.»(ابراهیمی، ۱۳۸۶: ۱/۹-۱۰)، که همراه با طایفهی تکه صحیح و به جا است. او آنها را به حق ایرانی میداند چرا که قبل از اسلام نیز در ترکمنصحرا ساکن بوده اند: «… به روایات بسیار و به اعتبار مدارک تاریخی، پیش از حضور اسلام نیز در اینجا ساکن بوده اند و به حق ایرانی اند…»(همان: ۱/۱۰). که باز هم صحیح است چرا که ترکمنها از اعقاب اغوزها هستند که در این نواحی هم ساکن بوده اند.
ابراهیمی به درستی به عدم ارتباط میان ترکمنهای ایران و حمله ی مغولها پی برده بود: «… و هیچ رابطه ای میان ترکمنهای ایران و حمله ی مغولها نیست، و ایشان بازمانده ی آن حمله ی غم آورِ سوزنده نیستند.» (همان: ۱/۱۰).
وی داستان پیدایش قبیله ی یموت را با اندک تفاوتی نسبت به کتابهای معتبر و مرجع در این زمینه، اینگونه ذکر میکند: «افسانه میگوید: بنیانگذار قبیله ی یموت دلاوری بود عاشق پیشه به نام یموت. یموت مالک دو زن بود: یکی عزیز، سوگلی و نازپرورده و دیگری خدمتگزار و فروتن و افتاده. گزل، زن نازپرورده ی یموت پسری آورد که نامش را شرفالدّین نهادند و … زنِ فروتن – که به دلیل همین فروتنی و افتادگی نامش در افسانه ها نمانده است- دو پسر برای یموت آورد. این دو پسر را چُونّی و قُجق نامگذاری کردند.
افسانه میگوید: قبیله ی بزرگ یموت، فرزندان این سه برادرند: چُونّی، قجق و شرف الدّین.»(همان: ۱/۱۰) که این اشارات هم صحیح هستند. البتّه اسطورهای دیگر در مورد یموت هست که بر اساس آن، سه پسر قوتلی تمور (ر.ک. به: شجره نامه ی یموت) در یک زمان با یکدیگر برای یورش رفتند: «در طول این تاخت و تاز اسب قوجق تیر میخورد و او بدون هیچ وسیله ای برای فرار رها میگردد.
پس از آن قوجق از چونی که برادر واقعی او بود درخواست میکند که به او اجازه دهد تا بر پشت اسب او برای فرار سوار شود. چونی این درخواست او را رد میکند و سپس قوجق از شرپ که برادر ناتنی او بود، این درخواست را میکند. شرپ موافقت میکند و در نتیجه قوجق همیشه در درگیریهای بین شرپ و چونی طرف شرپ را گرفته است. اختلاف شرپ و قوجق این الگوی پیوند را تا زمان حاضر ادامه داده اند.»(آیرونز، ۱۳۸۶: ۱۳۲-۱۳۳).
شجره نامه ی یموت
ابراهیمی تاریخچه ی قبیله ی گوکلان و نحوه ی دشمنی آنها با قبیله ی یموت را اینگونه میآورد: «افسانه میگوید: گروهی از ترکمنها که فرزندان مردی به نام قَراخان بودند در قسمتی از صحرا زندگی میکردند که گرچه به دریا نزدیک بود؛ امّا بی آبِ شیرین مانده بود؛ زیرا فرزندان چونیِ یموتی مسیر تنها رودخانه ی بزرگی را که به سرزمین قراخانیها میرفت، تغییر داده بودند و آن را به درون سرزمین خویش گردانده بودند و ترکمنهای قراخانی هر چه میکردند نمیتوانستند رود را به مسیر اصلی اش بازگردانند…
روزی از روزها سواری ناشناس به دیدن ایشان آمد و راهِ برگرداندن رود را به ایشان آموخت. در افسانه ها آمده است که این مرد از قراخانیها خواست آتشی بزرگ کنار سدی که یموتها بر رودخانه بسته بودند به پا کنند تا قیرهای تنِ سد آب شود و سنگها فرو ریزد. ترکمنهای مدیون، این مرد را گُوگَلان نامیدند به معنی تقریبیِ «مردی که سوار اسب آمد» و خود را نیز قبیله ی گوگلان یا گوکلان نامگذاری کردند… افسانه میگوید: یموت و گوکلان بدینگونه دشمنی از آب آغاز کردند که مِن الماءُ کُلِّ شَیءٍ حَی[۱]!»(ابراهیمی، ۱۳۸۶: ۱/۱۲-۱۳).
در منابع ترکمنی در این باره میخوانیم: «از جمله باورهای حماسی در ادبیّات شفاهی ترکمن، حکایت چگونگی رهایی قبیله ی گوگلان با راهنمائی مرد لنگ سبزچشم، از صخره های کوه با روشن کردن آتش است. همینطور چگونگی منشعب شدن یموتها به قبایل چونی و شرف از دیگر داستانهایی است که در هر قبیله با باوری جداگانه بیان میکردند.»(گلمحمّدی، ۱۳۸۵: ۱۱۵).
در حماسه ای دیگر، به چگونگی نامگذاری قبیله های سه گانه ی ترکمن چنین نقل شده که مردی سه زن داشت یکی از زنان به هنگام بارداری از شوهر جگر شکاری خواست. شوهر قوچ کوهی را شکار میکند و جگر آن را برای زن میبرد و فرزند او تکه نامیده میشود (ترکمنها به قوچ نر تکه میگویند). گاه بارداری زن دوّم، شوهر جگر گوسفندِ آبیِ لنگی را برایش حاضر میکند و فرزند او را گوگلان نام مینهد (گوگ به معنی آبی و لنگ هم همان لنگ فارسی است). و به سوّمی که میرسد مرد شکاری به دست نیاورده و گرگی شکار کرده و جگر آن را به زن میدهد و فرزند او را یموت نام مینهند.»(همان: ۱۱۴).
«قدرتمندترین و پرتعدادترین این طوایف، ایل «تکه» بود که در کوههای آخال در جنوب قراقوم و واحه ی مرو در غرب کوههای آخال ساکن بودند. دوّمین گروه از نظر قدرت و شهرت نظامی، «یموتها» بودند که دشت گرگان و کوههای بالخان را در اختیار خود داشتند. «گوگلانها» که در ناحیه ی پر آب جنوب شرقی یموتهای گرگان به سر میبردند، عمدتاً کشاورز بوده و متمدّنترین و همچنین مذهبیترین ایل ترکمن شناخته میشدند.»(آیرونز، ۱۳۸۶: ۵۸-۵۹).
این قبایل بزرگ ترکمن از قرن دهم، غالباً تابع دولتهای ایران و خانات خیوه و بخارا بودند و تا قرن اخیر و تشکیل دولت جمهوری ترکمنستان، وحدت و دولت واحدی نداشتند و ظاهراً هجوم اقوام بیگانه و دشمنی های قبیله ای تا قرن سیزدهم، موجب جابجایی های بزرگ ترکمنها و مانع از پیدایی دولتی واحد میشد. امّا به رغم تحوّلاتِ سده ی اخیر، یکی از ویژگیهای قوم ترکمن وفاداری به قبیله است چنان که مقابر بزرگان قبایل ترکمن در جمهوری ترکمنستان همچنان زیارتگاه است(بنیگسن و ویمبوش، ۱۳۷۸: ۱۴۱).
این اختلافات قبیله ای میان اقوام بزرگ ترکمن در رمان ابراهیمی به صورت اختلاف بین طایفه ی یموت (مستقر در ایری بوغوز و بعداً اینچه برون) به سرکردگی گالان اوجا و طایفه ی گوکلان (مستقر در گمیشان[۲]) به سرکردگی بیوک اوچی نشان داده شده است.
[۱] «هر چیز زندهاى را از آب پدید آوردیم.»( انبیاء: ۳۰).
[۲] قبلاً هم اشاره نمودیم که گوکلانها در شرق ترکمنصحرا ساکن هستند نه در گمیشان.
ادامه دارد
www.ulkamiz.ir