نوشته های نوقلمان – قسمت ۴۶

پایگاه خبری اولکامیز – شادمهر بصیری دانش آموز دهم دبیرستان غیر دولتی بصیر گنبد :
اگر در دهه ی ۷۰ و در اوایل دهه ی ۸۰ تحصیل کرده باشید ، احتمالا ۹۹ درصد همدیگر را ملاقات کرده ایم .
من شباهت بسیار زیادی به تخته های امروزی دارم فقط به جای رنگ سفید تخته های امروزی رنگمن سیاه است و به جای ماژیک های رنگا رنگ فقط با یک تکه کوچک گچ روی من می نوشتند ، اگر تا الان متوجه نشده اید باید به شما بگوییم من تخته سیاه هستم .
بله من روزگاری محبوب ترین وسیله ی کلاس درس بودم .چه دانش آموزانی که آرزویشان املا نویسی یا حل تمرین روی تن من بود ، یا آوردن گچ از دفتر مدرسه برای نوشتن بر روی من .
حس خوب در دست گرفتن گچ و نوشتن روی یک تخته تمیز و صد البته درست حل کردن و نمره ی خوبی گرفتن از آن حس های فراموش نشدنی برای بچه های درسخوان و زرنگ است .
من خیلی خوشحال میشدم وقتی که میدیدم یک دانش آموز با دقت و حوصله جواب درستی را روی من می نویسد و معلمش را خوشحال می کند .
در زمان های قدیم من در تمامی مدارس وجود داشتم و معلم ها برای تدریس درس هایشان از من استفاده میکردند و در زنگ های تفریح ، بچه های بازیگوش که مخفیانه داخل کلاس می ماندند روی من نقاشی می کردند .
متاسفانه از من دیگر در مدرسه ها استفاده نمی کنند و در گوشه ای از انبارهای مدارس افتاده ام و خاکمیخورم . درست است که صدای داد معلم ها و شیطنت بچه ها روی اعصابم بود ولی هر چه باشد از یک جا بودن و به جز خاک خوردن ، هیچکار دیگری نکردن بهتر بود .
و در آخر اینکه من شاهد پیروزی و شکست های زیادی بودم و امیدوارم دانش آموزان پر تلاش باشند و موفق .
www.ulkamiz.ir