یادداشت

نوشته های نوقلمان – قسمت ۴۰

کتابخانه‌ی شگفتی

پایگاه خبری اولکامیز – عبدالواسع محمدی دانش آموز پایه دهم دبیرستان غیر انتفاعی بصیر گنبد:

یادمه وقتی ۱۱ سالم بودم به دیدن خاله‌ام در بندر عباس که دانشجو بود رفتیم. وقتی به آنجا رسیدیم وحال و احوال همدیگه را شنیدیم،

او یک مجله از قهرمانان که اسمش ۷ قهرمان بود داد. چون اولین بارم بود که مجله می‌خواندم از او پرسیدم که از کجا خریده بود گفت که یک کتابخانه ای نزدیک دانشگاه بود خریده است. وقتی خواستم خودم مجله‌ی دلخواهم را انتخاب کنم با لبخند گفت که می‌توانیم فردا که از خرید برگشتیم یه سری به کتاب خانه بزنیم.

فردای آن روز که به کتابخانه رفتیم چشم هایم با دیدن انواع و اقسام کتاب و مجله هایی که شوق خواندش را داشتم را دیدم،

وقتی با کمی چرخیدن در کتابخانه، فهمیدم که کتابخانه یکی از قدیمی‌ترین کتاب خانه های بندر عباس بود. کمی که اطراف را گشتم چند دسته از مجله هایی را دیدم که روی آنها داستان هایی از افرادی که در گزشته که جنگ همه جا را فرا گرفته بود چطوری روز های خودشان را می‌گذراندند بود.. مجله ها برایم عجیب و جالب بود ولی چون حق خریدن یک مجله را داشتم، رفتم یکی از کتاب هایی که ۷ قهرمان ها که هفته ی قبل چاپ جدیدش آمده بود را خریدم.

آن هیجانی که اولین بار به کتاب خانه ای به این قدیمی و بزرگی رفته بودم را هیچ وقت از یادم قرار نیست پاک کنم.

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا