مهندس آنا آخوندی، زندگی، عملکرد و خاطرات
پایگاه خبری اولکامیز – تهیه و تنظیم : عبدالحمید آخوندی: آنا در سال ۱۳۱۳ در گمیش تپه متولد شد. نام مادرش « تاشلی» از طایفه کلته و نام پدرش « نوری»برادر زاده « عثمان آخوند» معروف بود.
دوران کودکی آنا در شهر گمیش دفه همرا بازی کودکانه سپری شد. او در دوران ابتدایی با خیلی از بچه های گمیش دفه همکلاس بود. از جمله با مرحوم دکترمحمد بغدادی . آنها در محوطه خالی خانه پدر بغدادی که در اداره دارایی کا می کرد بازی می کردند. گفته می شود یکی از معلمان دوره ابتدایی او به مدت کم مرحوم «صفر انصاری» بوده است.
دوران خوش کودکی دیری نپایید. حدود شش هفت سالگی، مادر مهربانش بر اثر بیماری سل درگذشت. بعد از آن، دوران آوارگی و سرگردانی آنا و برادر بزرگش«عبدی»آغاز شد. پدر بعد از دست دادن همسر مدتی دچار پریشانی احوال شد. آنا و برادرش پیش مادربزرگشان زندگی می کردند یعنی تنها حامی آنها همین مادر بزرگ بود. وقتی آنا مریض می شد مادر بزرگ به همراه پسرش «آشور کلته» معروف به «آشور آجان» او را به مطب «دکترگرجی» تنها دکتر گمیش تپه ، می بردند.
شهر بندرشاه که در سال حدود ۱۳۰۷ تآسیس شده بود هر روز رشد بیشتری می کرد و جمعیتش رو به افزونی بود وامکانات کار وکسب درآمد بیشتری پیدا می کرد. دایی دیگر آنا «دُردی» به همراه خانواده خود به بندر آمد و آنا و برادرش هم به بندرشاه آمدند. فقر و نداشتن حامی باعث شد که برادر بزرگتر از ادامه تحصیل دست بکشد ودر خیابان های بندر شاه به دست فروشی بپردازد تا خورد وخوراک و تحصیل برادر کوچکتر را فراهم بکند. آنها اغلب در خیابان و زیر یک پتو می خوابیدند. برادر کوچک که استعداد شگرفی در درس های فنی مثل ریاضی داشت با علاقه درس می خواند.
گاهی آنا به همکلاس های خود دروس داده شده را یاد می داد و از این طریق گاه چند ریالی نصیبش می شد. به همین منظورآنا به خانه بزرگان و افرادی که وضع مالی خوبی داشتند می رفت و به بچه های آنها درس می داد و همان جا هم شکمش را سیر می کرد و همان طوری که گفته شد چند ریالی هم گاه می گرفت.
مرحوم موسی مختوم و پسران مرحوم صداقت از جمله همکلاسان او در دبیرستان هدایت بودند. درسال ۱۳۲۷ برادر بزرگ را به خدمت سربازی بردندو کار و ادامه تحصیل برای آنا دشوارتر شد. او یکبار از فرط تنهایی و دربه دری و نداشتن جایی برای خوابیدن خودرا به پادگان گرگان رساند تا برادر را ببیند. چون غروب شده بود و امکان برگشت نبود برادر بزرگش به فرمانده وضعیت را گفت و فرمانده پادگان قبول نمود که آنا آن شب پیش برادر در پادگان بخوابد واز جیره غذایی سربازان هم به او داده شد.
بعد از آن آنا یک دو سالی برای ادامه تحصیل به گنبد رفت سپس دو سال آخرمتوسطه را با حمایت یکی از افراد متشخص ترکمن ساکن تهران «قلیچ محمد(قیششان داده) محمد نیازی» در دارالفنون تهران ادامه داد.. آنجا مدرسهای دولتی بود که پایههای قوی داشت. در ابتدا نیز دانشکده فنی همانجا تأسیس شد.
این مدرسه بعد از رفتن کمالالملک به اروپا و الگوبرداری ازآنجا تأسیس شد و معلمان قوی داشت. دیپلم ریاضی را گرفت و چون آن موقع در ایلات چندان آشنایی با مهندسی نبود و آن را با بنّایی برابر میدانستند، یک دیپلم طبیعی هم گرفت. آن موقع متوسطه سهشاخه داشت: ریاضی، طبیعی و ادبی.
آنا دیپلم طبیعی را گرفت و در کنکور دانشکده پزشکی هم شرکت کرد. هم در دانشکده فنی و هم در دانشکده پزشکی قبول شد؛ اما به خاطر علاقه به علوم فنی و اینکه مهندسی بیشتر با علایق و امیال اومنطبق بود، فنی را انتخاب کرد. در سال ۱۳۳۲ وارد دانشکده فنی مهندسی شد و در سال ۱۳۳۶ تحصیلات مهندسی خود را به اتمام رساند. در سال چهارم تحصیل در دانشکده ، در شرکت کامپرون برنارد فرانسوی کارآموزی خود را آغاز کرد که آن موقع طراحی و ساخت سد منجیل را بر عهده داشت. آنا بهعنوان مهندس یار در بخش حفاری و تونل کار خود را آغاز کرد. سپس به دانشکده فنی برگشتو پس از اتمام تحصیلات در مؤسسهای که سد منجیل را طراحی میکرد استخدام شد. این شرکت، شرکت اتکو ـ افر؛ Etco Oter بود و در قسمت فرانسوی استخدام شد. آن زمان ماهی ۲۵ تومان حقوق میگرفت.
برای گذراندن دوران خدمت وظیفه به کرمانشاه رفت. یک روز فرمانده پادگان کرمانشاه در سر صف اعلام کرد که برای پروژه آب رسانی به پتدگان پادگان نیاز به یک نفر هست. آنا دست بلند کرد واعلام آمادگی نمود بنابراین تا سال ۳۸ در اداره مهندسی ارتش خدمت کرد. در آن سالها زیر نظر تیمسار آریانا چند پروژه را انجام داد. ازجمله پروژه آبرسانی پادگان کرمانشاه. برای انجام این پروژه در طول خدمت، به خاطر دسترسی به کتابخانه دانشکده فنی در تهران مستقر شد بعد از سربازی ، دوباره به همان مؤسسه سد منجیل برگشت. رئیس مؤسسه آقای پروفسور ژان فراندوم، استاد دانشکده پلیتکنیک فرانسه بود.وی به مهندس جوان اعتماد زیادی داشت و هم خیلی او را دوست می داشت.
چون به هر قیمتی معادلاتی را که در کار وجود داشت، حل میکرد. پرفسور فرانسوی از آنا دعوت کرد که به پاریس برود اما آنا مخالفت کرد. چون گفت اینجا کار اجرایی را بهتر یاد میگیرد. پرفسور اعتقاد داشت که مهندس جوان از لحاظ تئوری همه چیز را بلد است و در دانش او نقصی نمی دید.
آن زمان بعد از فارغالتحصیلی بود. خیلی کتاب میخواند. زبان فرانسوی اش خیلی خوب بود و کتابهای بسیاری در زمینه مهندسی میخواند با اینهمه همینجا ماند و زیر دست ایشان تا پایان سد منجیل کارکرد. زمانی که در شرکت فرانسوی بود، یک استاد مهندس ریاضی برای بازدید به آن شرکت آمد. از آنا چند سؤال درباره کار پرسید و او توضیح داد. مثلاً پرسید این دریچه را چگونه تنظیم میکنید؟ بعد از شنیدن توضیحات از آنا، دعوت کرد که برای تدریس به دانشکده فنی برود. در آن زمان در دانشگاه امیرکبیر فعلی هم درس سدسازی را تدریس میکرد؛ اما بالاخره به دانشکده فنی رفت و آموزش تطبیق کارهای عمرانی با تئوری هیدرولیک را آغاز کرد. هفتهای دو روز به دانشکده فنی میرفت. در آن زمان از طرفی در دانشکده فنی، از طرفی در دانشگاه امیرکبیر و از طرفی در یک مجله فنی که هر دو هفته یکبار در سازمان برنامه منتشر میشد، مشغول به کار بود.
بعد از پایان کار سد منجیل، با خود گفت، «چرا من چنین عملیاتی را انجام ندهم..» سپس به فرانسه رفت او با بازگشت به ایران به تدریس در دانشگاه امیرکبیر تهران ودانشکده مهندسی مشغول گردید. او در این سالها با سرکارخانم “ایران” دختر قلیچ محمد محمد نیازی ازدواج نمود. عروسی آنا در گمیش دفه به رسم و شیوه سنتی ترکمنی برگزار شد. حاصل این ازدواج دو فرزند به نام های کامیلیا و کامبیز بود که بعدها اولی مقیم فرانسه گردید و دومی در امریکا اقامت گزید. این مهندس فرهنگ دوست و متمول و سرشناس سرانجام در سپیده دم هفتم ۱۴۰۲ در بیمارستان کسرای تهران وفات یافت و در زادگاه خود به خاک سپرده شد.
فعالیت وعملکرد
تاسیس شرکت بزرگ پارس کنسرت
مهندس آخوندی در سال ۱۳۴۰ شرکت پارس کنسرت را تأسیس کرد. در ابتدا یکی دو پروژه خیلی کوچک گرفتند و از مهندسینی که در شرکت فرانسوی زیردست او بودند دعوت کرد که با او کار کنند.
آنها در ابتدا توانستند برای اجرای چند پروژه لولهکشی قرارداد ببندند. در همان زمان جریانی در مجلس راه افتاده بود و به دولت اعتراض داشت که چرا در همه پروژهها از مهندسان اروپایی استفاده میشود. آن زمان سه شرکت مهندسی خارجی و خیلی قوی در کشور فعال بود. فرانسوی، آلمانی ودیگری انگلیسی. درنهایت اینها را از کشور بیرون کردند و پروژههای نیمهکاره بین پیمانکاران داخلی تقسیم شد. ازجمله یکی از این پروژهها که به شرکت پارس کنسرت واگذار شد؛ لولهکشی همه شهرهای خراسان بود. در آن زمان پول کافی برای شروع کار نداشتند و از طرفی کار اول را هم نمیتوانستند ترک کنند. با تلاش بسیار و کار شیفت دوم آن پروژه را تمام کردند. خود آنا با اتوبوس به شهری به اسم رشتخوار که اطراف خواف خراسان رفت. و اطلاعات اولیه را جمعآوری کرد تا بتواند پروژه لولهکشی را سرپرستی کند.. بعد از تحویل این پروژه، سازمان برنامه دستمزد را تصویب و پرداخت کرد.. همان زمان پول را بین مهندسان تقسیم کرد. بعد از دریافت پول همه بیشتر انگیزه گرفته بودند و با قدرت بیشتری کارکردند. بعدازاین پروژه کارها روانتر شد و کار شرکت رونق گرفت.
فعالیت شرکت در کارهای آب متمرکز شده بود. ساخت ده ها سد و مشاوره و کمک در سدهای دیگر تا لولهکشیهای کوچک، ایستگاههای تصفیه و فاضلاب و همه اموری که مربوط به آب است. این شرکت در سال های نزدیک ۱۳۵۷ گسترش زیادی یافت و در بیشتر شهرهای بزرگ ایران شعبه زده بود بهنحویکه در اواخر رژیم سابق حدود دو هزار نفر پرسنل داشت. دفاتر و دستگاه ها و ماشین آلات سنگین فراوانی در زاهدان و تهران و خراسان و دیگر مناطق ایران داشت. تا اواخر رژیم سابق صد در صد سهام شرکت متعلق به خود مهندس آخوندی بود. بعد از آن در اوایل انقلاب مقداری ازسهام بین سایر مهندسان مؤسس تقسیم گردید.
یادداشت ها و خاطرات
۱ ـ چند سال بعد از انقلاب، مهندس و همسرش مطابق معمول قصد سفر تفریحی به کشور فرانسه را داشتند. در فرودگاه ناگاه به مهندس گفته شد که ممنوع الخروج است. ناچار برگشتند.چند روز بعد گویا در یکی از سدهای کشور اشکالی فنی پیش آمده بود.مسئولان وقت از مهندس مشاوره و کمک خواستند.مهندس گفت که یک فرد ممنوع الخروج چطور م تواند به شما کمک بکند. فورا دستور ممنوع الخروجی مهندس لغو شد و مشکل سد هم برطرف گردید. مسئولان اوایل انقلاب برخی از شاگردان خود مهندس بودند از جمله آقای نعمت زاده وزیر نفت.( نیازی ،یکی از پرسنل سابق شرکت)
۲ ـ مهندس دستور داده بود که حقوق دو هزار نفر پرسنل شرکت بیست و هفتم هر ماه پرداخت بشود. و از هر گونه تأخیر در این مورد به شدت نااحت می شدند. (حسابدار سابق شرکت پارس کنسرت :سید احمد حسینی)
۳ ـ اوایل انقلاب به اسم شرکت ایراد گرفته بودند که خارجی ست. مهندس شخصا از اسم دفاع کرده بود و گفته بود که اسم شرکت هم مانندواژه کنسولگری یک اسم است اگر اسم شرکت ایراد دارد پس کنسولگری فلان کشور ره هم باید تغییر بدهبد. وبدین ترتیب همان نام باقی ماند. (یکی از دوستان مهندس)
۴ ـ وی به فرهنگ و ادب ترکمن بسیار علاقمند بود. بدین سبب، بنا به اظهار خود ایشان به یکی از فعالان فرهنگی ترکمن(ا.گ) با تامین هزینه، ماموریت داد تا اشیاء و زیورآلات نفس ترکمنی را از سراسر مناطق ترکمن نشین در ترکمن صحرا، جرگلان، مشهد و تربیت جام جمع آوری و تحویل نمایند. وی همچنین به منظور تاسیس کتابخانه در منزل خود در گنبدکاووس (معروف به قصر سبز) چندین هزار کتاب خریداری نمودند.
پس از استقلال ترکمنستان، تلاش کرد در سازندگی این کشور سهیم باشد لذا در ساحل ترکمنباشی پروژه مجتمع اقامتی را احداث نمود.
او کم کم به حلقهی اول رئیس جمهور ترکمنستان نیازف نزدیک شده،در یک مراسم رسمی اشیاء نفیسی از جمله شمشیر طلایی را به ایشان اهداء نمود و سپس در نشست های ترکمنان جهان در عشق آباد شرکت می نمود همچنین مهندس آخوندی به عنوان نماینده ترکمنستان در سازمان ملل معرفی گردید.
کسب این جایگاه افتخار بسیار بزرگی برای ترکمنهای ایران به شمار می رفت. وی همچنین در تهران میزبان هیات های رسمی ترکمنستان، از جمله در سال ۱۳۷۴ میزبان هیات تاریخدانان ترکمنستان بود. نام او به عنوان یکی از پیشگامان تحصیل در بین ترکمنان ایران در کتاب “گرگان و دشت” اثر اسدالله معینی آمده است. مهندس آخوندی با اینکه هرگز پس از عزیمت به تهران، در ترکمن صحرا زندگی نکرد، ولیکن علاقهی زیادی به موطن خود داشت و سالی چند بار به منزل خود در گنبد آمده به استراحت می پرداخت. در این سالها استاد نیاز محمد محمدنیازی همدم و رفیق او در ایام اقامتش در گنبد بود. ( استاد اراز محمد سارلی)
۵ ـ در آخرین روزهای حیات مهندس از او در مورد آرامگاهش سئوال کردم. اندکی و مکث کرد و بعد با اطمینان گفت که مرا در گمیش تپه زادگاهم دفن کنید. من زاده واهل همان شهرم. ( نوری آخوندی، برادر زاده مهندس)
۶ ـ بنده اولین بار با ایشان و دکتر امان قوجقی در هتل اسپیناس تهران در مراسم جشن سالانه استقلال ترکمنستان آشنا شدم ، از هردو پرسیدم ایا برای ترکمن صحرا یا حداقل زادگاه خود کاری کرده اند؟ هردو سکوت کردند. بعدها در یک مراسم در برج میلاد ایشان را دیدم ، نشسته بود و عصا در دست داشت. سرش را کج کرده و به من با لبخند نگاه میکرد. سلام علیک کردم. با لبخند پرسید شما سارلی هستید؟ گفتم بله. به بهنام قرنجیک گفتم لطفا از من و مهندس یک عکس بنداز میخواهم با افتخار بغلش کنم. (طاهر سارلی، نویسنده و فعال فرهنگی)
۷ ـ … می توان گفت که تخصصش از کارشناسان مطرح اروپایی هم بالاتر بود . از افتخارات ترکمن صحرا ، منطقه و کشور بود . از بین ترکمن ها ، اولین شخصیتی بود که در رشته خودش به چنان جایگاه رفیع و عالی رسیده بود . حیف که او را ، از دست دادیم و به آسمان آبی پر کشید و آسمانی شد . روحش شاد ، یادش گرامی و جاودان باد . کوموش دفه ، شهر اندیشمندان ، فرهیختگان ، با سابقه تاریخی درخشان در انتظار ماند تا این انسان شریف وفهیم و فرزانه ، بنای عمومی یادگاری از خودش بر جای بگذارد . (ناز محمد یگن محمدی، فعال فرهنگی و نویسنده)
۸ ـ مهندس آنا آخوندی ایران تورکمنلرینگ. آراسیندا مشهور و زنگین آدامدی. البته اونونگ شهراتی ایراندان بتر تورکمنستان دادی. الله رحمت اتسین. جایی جنت بولسون. دأدم پاخیر بیلن یاقین آراقاتناشیغی باردی و گنبده گلن واقتلاری کتابخانامیزا گلیب ساتاشاردی. اول مرحوم هر گلنده بیر قوجاق تورکمن کتاب آلیب گیدردی. روحی شاد بولسون. (فرهاد قاضی، فعال فرهنگی)
منبع – ماهنامه ترکمن دیار شماره پانزدهم مرداد و شهریور ۱۴۰۲
www.ulkamiz.ir
.