ادبیات

گفتگوی اختصاصی « ترکمن دیار» با عیدی اونق در باره زنده یاد ستار سوقی/ بخش اول

جای خالی ستار سوقی هر دم احساس می شود/ آیغین آیدی عشق‌ینگی ستارینگا

پایگاه خبری اولکامیز – لطیف ایزدی: سیزدهم خرداد ماه درحالی که باد تنی می وزید پدیده نامبارک ریزگرد شهروندان را رنج می داد ومشکلاتی را در شهر و روستا  ایجاد کرده بود و در برخی از نقاط  مزارع گندم دسترنج کشاورزان درآتش می سوخت در کناره های قلعه تاریخی آق قلا که فقط نامی از آن مانده است و رو به فراموشی رفته ، با شاعردیارم عیدمحمد اونق ساعتی گفتگو کردیم.  موضوع مصاحبه زنده یاد ستارسوقی بود. آیدی شاهیر به پرسش های متعدد« ترکمن دیار»  با علم ودانش و صراحت پاسخ داد. دیدگاه صریح و شفاف این شاعر نام آشنای ترکمن صحرا را در باره زندگی ، شخصیت ادبی و اخلاقی و اشعار و اندیشه ای زنده یاد ستار سوقی با هم می خوانید.  این مصاحبه تفصیلی حاوی نکاتی بدیع و سخنان پرمایه بود که شما مخاطبان گرامی را به مطالعه کامل و دقیق آن دعوت می کنیم.

 استاد در آغاز مصاحبه اگر صحبتی دارید بفرمایید ؟

در ابتدا به همه خوانندگانی که مجله ترکمن دیار را مطالعه می کنند سلام عرض می کنم. همچنین به تمامی دوستانی که دستی در فرهنگ و ادبیات و قلم دارند درود می فرستم. درگذشت نابهنگام ستار سوقی را به خانواده اش و کل  ترکمن صحرا مخصوصا جامعه ادبی ایران تسلیت عرض میکنم. امیدوارم راهش پررهرو باشد و خداوند به خانواده اش صبر دهد.

 داستان آشنایی و دوستی شما با ساوچی از کجا شروع شد؟

فرمودید آشنایی، این قصه به قول معروف دورو درازاست.  بعدها فهمیدیم که من با  آقای سوقی حدودا  ۱۳ – ۱۴ سالی اختلاف سن داشتیم ولی از آنجا که یادمه چون در خانواده ما از کودکی کتابهای مختومقلی فراغی، زهره طاهیر، کوراوغلی و دیگر کتاب های ترکمنی مطالعه میشد به قول ترکمنها ما یک خانواده ملا هستیم از پدربزرگ به اونورهفت جد آخوند بودند. ازقدیم درخانه ما کتاب بود. از همان ایامی که چشم مان را باز کردیم با فرهنگ ترکمنی آشنا شدیم مخصوصا مادربزرگی داشتیم خواهر صفر باخشی – از بزرگان موسیقی ترکمن صحرا – که از کاظمی های قانقرمه بود.  

 از زمانی که دوم سوم ابتدایی را خواندم و الفبا را شناختم مختومقلی و دیگر کتاب های ترکمنی را می توانستم بخوانم.  علاقه به شعر پیدا کردیم تک و توک ابیاتی می سرودم ولی در زادگاهم روستای اونق یلقی کسی زبان مرا نمی فهمید، اساسا در بند شعر و ادبیات نبودند.

در آن دوران رادیو گرگان یک برنامه داشت به نام « ادبیات عالمینده »  در دنیای ادبیات، از این طریق ما شعرها را گوش می کردیم شاعرانی می آمدند ولی مشهورترینش آقای ستار سوقی بود. نوربردی جرجانی بود. نوربردی جرجانی برای ما قله ای دست نیافتنی بود.

با خود می گفتم ستار سوقی را چه جوری میشود پیدا کرد. می گفتند در روستای صحنه  زندگی می کند. نمی دانستیم صحنه کجاست؟ آن موقع ارتباط ها اینگونه آسان نبود. مردم با  اسب و گاری و الاغ و بعدها تراکتور رفت و آمد می کردند.

 در روستای خودمان آدمهای بزرگ چیزی می پرسیدیم می گفتند ( بار گیت اوغلان، اوینا  / برو بچه بازی کن ) در واقع به بچه ها اهمیت داده نمی شد.  شما حساب کنید من در آن فضا بزرگ شدم و می پنداشتم روستای خودمان کل دنیاست آخه هیچ جا را ندیده بودیم.  این بود که آقای جرجانی خیال می کردیم قله ست نیافتنی است واقعا قله هم بود در ادبیات ترکمن.  ستار سوقی سنش کوچکتر از جرجانی بود بود همیشه زار این  را می زدیم و دوست داشتیم با وی آشنا شویم.

بعدها کسی آمد به نام توکلی. نوارش در ترکمن صحرا پر شد. من  کل اشعارش را حفظ کردم. اگه پیاده میکردی دو تا دفتر میشد حالا فراموش کردم. به پدرم گفتم من این شعرها را سرودم ولی کسی نبود که گوش کند و یا راهنمایی کند. من به بچه های این دوره زمانه میگویم شما آدم های بسیارسعادتمندی هستید در هر روستا و در هر محله شاعر هست امکانات هست فضای مجازی هست بالاخره میتوانید ارتباط برقرارکنید. من نتوانستم با ستار آقا ملاقات کنم تا سال ۱۳۵۸بود و شاید هم اواخر ۱۳۵۷ . در آن دوره در ترکمن صحرا فعالیت سیاسی زیاد بود. در کانون پیشاهنگی آق قلا شب شعری گذاشته بودند. برای اولین بار من که برای سگ و گربه و طبیعت و تپه و جنگل و دریا شعر می سرودم  در کانون شعر خواندم. انقلاب شد و ذهن ما به مسائل اجتماعی کشیده شد از آن روز به بعد شروع کردم به  اشعار سیاسی و اجتماعی نوشتن. در کانون بود که ستار آقا را برای اولین بار ملاقات کردم. آنجا من هم شعرخواندم ایشان نیر خواند ولی ایشان آدم مشهوری بود و من اولین بارپشت تریبون رفتم انتظار نداشتم به من فرصت دهند.

 هر فردی ویژگی های خاص خودش را دارد که در جامعه نمود پیدا میکند به عنوان یار دیرین ستار سوقی از مهمترین ویژگی های اخلاقی و اجتماعی ایشان صحبت کنید؟

 مقدمه طولانی شد عذر می خواهم برای آقای سوقی در دوران اصلاحات فرمانداری جبار ایری در سال ۱۳۸۴ بخاطر چهلمین سال فعالیت ادبی اش مراسم بزرگداشت گرفتیم. من دو تا شعر خواندم یکی خاطره خودم من بود آن دیگری مربوط به سئوال شماست. این به دو بخش بر می گردد یکی اینکه من طالب بودم نیاز داشتم ایشان را ببینم. دوست داشتم  شعرم را نشان دهم مثل عاشقی که دنبال معشوق میگردد.  بعد از اینکه آشنا شدیم آرام آرام بسوی کمال می رفتیم. نه اینکه به کمال رسیده باشیم. حرکت به سوی کمال بود. درآن دوران می پرسیدیم  کی  شاعرهست کی نیست؟ 

آنجا ستارآقا می گفت چهار یتیمی درترکمن صحرا بودند، آهونبر، قلیچ تقانی، ستارسوقی و .. . چهار نفر بودند در ترکمن صحرا کار می کردند. یکی از این منظر من دوست داشتم با ستار آقا  آشنا بشوم که راهنمایم باشد.

 آن دیگر منظر دقیقا شیفته شخصیتش شدم. در آن شعر گفتم :

انچه‌ ییل‌لار زارینگ اتدیم من سه‌نینگ

تشنه لیک دن ته بسیراپ، دیدارینگا

تورپه‌ قوش‌تک عشق ادیب گلزارینگا

یا قبول ات یا منی چک دارینگا

آیغین آیدی عشق‌ینگی “ستار”ینگا

عیدی چرا عاشقش است بخاطر اینکه یاد بگیرد آشنا شدیم.

 حالا که می فرمایید چه ویژگی دارد؟ اینجا اشاره می کند:

 من هنیزم زارئنگ ادیان من سنینگ

 بیر میلایم یومشاق اخلاقینگ اوچین

انسان همیشه دنبال چیزی است که خودش ندارد من این اخلاق ملایم را  خودم ندارم بخاطر اینکه صراحت دارم. صراحت بی رحم است. در واقع مردم باید از صریح بودن افراد خوشجال شوند ولی نمی شوند.  تحمل نمی کنند. عبدالله کارگر بود یکی از بزرگان ادبیات و فرهنگ زبان تاجیک در افغانستان که در عشق آباد صحبت می کردیم می گفت: « عیدی جان تاریخ برنده و صادق می باشد. »

  قصه این است. من بُرّنده و صریح الهجه بودم اما ستار آقا آن نبود. من به دو علت جذب شدم اول بخاطر شعر و هنرش و دوم بخاطر اخلاق ملایم و نرمی که دارد و خودم ندارم همیشه غبطه می خوردم:

پاجارلایان میوه لی باغینگ اوچین

بیرکی گونلیک اوچین دال دایم اوچین

ایلیم- اوبام تورکمن صحراییم اوچین

 به خاطره ثمره ای است که شجره مبارکه ای که به مردم دادید شعرهایی که در موضوعات مختلف جامعه تربیت ، اخلاق، وفاداری،  دوست داشتن، هوای همدیگر را داشتن  و هر چی چیزهای نیکو در اشعار ستار آقا پیدا می شود. 

نه بخاطر خودم باشه

ایلیم ترکمن صحرا اوچون

دوست داشتن من بخاطر ترکمن صحرایم است بخاطر کشورم است بخاطر ایرانم است آن هم نه یکی  دو روز بلکه دائمی و همیشگی بود. من هنوز هم زار می زنم.

  به عنوان کسی سالها در عرصه ادبیات ترکمنی زحمت کشیدید و صاحب اثر هستید مهمترین ویژگی های ادبی و شعری ستار سوقی چیست؟

 به لحاظ ساختاری ستارآقا علاقمند بود که گذری هم به شعرهای نوین داشته باشد. علاوه بر قالب های کلاسیک که عمده محصول ستار سوقی هست. دوست داشت که قالب های نوین را تجربه کند می گفت آق قوشغی بنویسید. شعر نیمایی بنویسید. خودش هم قلمزنی میکرد. مثلا شعر « سازلاریم » تقریبا نیماگونه است.

  اما به لحاط معناپروری در واقع ایشان راه های نوینی را برای ارائه احساسات با توجه به نیاز زمان خودش گام برداشته در اشعارش. حتی منی که خیلی اوپن هستم  می گفتم  استاد اینجا  خیلی سنت شکنی نمیکنی. از ( ای بس که  ) استفاده می کنید

ایشان یک راه نوینی را برای بچه های ما گشود که در استفاده از لغات دست شان بازتر باشد در بند خیلی سنت گرایی نباشند. خودشان را محدود نکنند. 

ستار سوقی در مورد تمامی مسائل ترکمن صحرا و مسائل ایران خودش را موظف می دانست. در جنگ ایران و عراق آن ظالم آمریکایش  چه غوغایی کرد یا  خودم در مصاحبه ای که با شما داشتم:

یاد ایل لرده قالدی سنینگ مزارینگ

 داغلار آغلار شمال سنی هودیلار  

 خودم را نتوانستم کنترل کنم چون از بس صمیمی گفته بود این چقدر می تواند حس آمیز باشد.

از لحاظ بن مایه های فکری و اندیشه ای ستار سوقی به دنبال چی بود؟

اندیشه های ستار سوقی در شعر ( بو دور منگ آرزوم آدامزاد اوچون ) مجسم شده است شاید اشعار من را بخوانید زیاد متوجه نشوید چه اندیشه و جهان بینی دارم ولی  اگر شعر ستار سوقی را بخوانید فهم اندیشه اش آسانتر است. در این شعر (  دوستلیق منینگ آرزوم آدامزاد اوچون ) تفکر استاد سوقی موج می زند بسیار ساده  و روان.

 در یک نگاه ساوچی به دو مسئله مهم آزادی واستقلال تاکید می کرد نظر شما چیست؟

این دیدگاه انسانی است. انسان می تواند مستقل باشد و در عین حال وابسته باشد این نگاه انسانی است محدود به ستار سوقی نیست من این دیدگاه را دارم این دیدگاه را باید رویش کارکرد. حافظ می گوید ( من از آن روز که در بند توام آزادم. ) مستقل بودن یعنی چه باید تعریف  شود.از عروس خودم پرسیدم مستقل بودن یعنی چه؟ یعنی خانه جدید بگیرند نه اینها نیست شما میتوانی قاطی زندگی کنی ولی آنچه در نظر داری بدون ترس بگویید این باید تعریف شود همه شعرا  تقریبا این دیدگاه را دارند.

 

چرا ساوچی در نزد مردم محبوب است به نوعی نماد ادبیات معاصر ترکمن محسوب میشود راز این محبوبیت چیست؟

دو تا دلیل  دارد در دوران شاه  ستار سوقی بخاطر فعالیت هایش دستگیر شد در زندان خوابید. دستگیر شدن یکی از فاکتورهای بسیار مهمش است.  دوم اینکه زبان شعری ستار آقا زبان مردمی است متکلف نیست. پیچیده نیست.

یعنی اشعارش روان است؟

وقتی  روان می گویید بحث زبان است فصاحت و بلاغت مد نظر است. وقتی مردمی می گویم  معنا  مورد نظر است.  بحث فهم مردم است . ستار آقا چم مردم را گرفته بود به زبانی صحبت می کرد که بتواند که مردم بفهمند. همان چیزی که من عاجزم اعتراف می کنم من خودم نمی تونم نه اینکه بخواهم پیچیده بکنم .

 زبان ترکمنی الان در بحرانی ترین وضعیت هست کسانی که این زبان را مطالعه می کنند راحت می فهمند نکاتی که میخواستم بگویم آن روزی که با ستار آقا ملاقات کرده بودم درسال ۵۸  آنجا نکاتی هست

اوزینگی درمانیم اتدینگ سن منینگ 

چیرینیپ چراغیما دونن گونینگ

منگ باشیمدان وحی تک اینن گونینگ 

قلمداشیم قارداشیم سانان گونینگ 

آخ منینگ قانان گونیم

تو خودت را درمان من کردی چراغی بودی که

  شما نازل شدی بر من آن چنانکه بر پیامبران وحی نازل می شد

وقتی می گفت برادرهم قلم، این خیلی برای من ارزشمند بود. در این دوران ۶۰ – ۵۰ ساله ای  که من با ستار آغا با هم بودیم اگر چه گاهی با هم اختلاف نظر داشتیم و صدای ما بعضی موقع بالا می رفت ولی آنچه مهم است احترام همدیگر را نگه می داشتیم.

انچه ییل‌لار زارینگ اتدیم من سنینگ

مونگ شکر سوزلریمدن مون چیقادی

بیرتلک نادوغری سس اوین چقمادی

غایتا هر نه ییقسه روح دی جادی دی

بیلمه‌دیم دویغی‌دی می یا جان دی می

خدا را شکر دران ایام ۶۰ ساله هیچ گاه  کلمه ای که ما را برنجاند و حالت توهین باشد ازدهان ما خارج نشد. هیچ سر و صدای غلطی از رابطه ما بیرون نیامد.

هر چیری از ما منتشرشد روح بود سحر بود جادو بود ولی من نمی دانم این جان بود یا جسم بود.  

هنوز هم زارت را می زدم  بخاطر اخلاق نرمت.    

ادامه دارد

منبع – ماهنامه ترکمن دیار شماره

www.ulkamiz.ir

 

 

 
 
 
 

 

 
 
 
 

 

 

 

 

 

 
 

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا