مقاله

ضرورت فتوا‌های جدید در ترکمن صحرا

پایگاه خبری تحلیلی اولکامیز-  اگر زندگی انسان امروز مدرن شده، افکار و اندیشه‌ی وی نیز مدرن گشته است. حتی شکل و طرح ساختن ساختمان‌ها و طرز پوشیدن لباس بشر نیز تغییر یافته است. جامعه امروزی ما نیاز به فقه جدید و صدور فتاوای جدید درعصر کنونی دارد که در منطقه ی ما یعنی ترکمن صحرا جای خالی فتاوای جدید به وضوح مشاهده می‌شود.

با وجود پیشرفت جهان امروزی و جولان دنیای مجازی که در آن گروه هایی نیز به راه افتاده اند و محاوره و گفتگو هایی در آن گروه ها  جاریست که واقعا جای تشکر و قدر دانی دارد که در روشن شدن اذهان و روشنگری جامعه کنونی خدمات به سزایی انجام می دهند.

اما متآسفانه در مورد مسائل فقهی و دینی جای خالی اظهار نظر از سوی کارشناسان مسائل دینی وحتی از سوی دانش آموختگان مسائل دروس اسلامی، دینی و الهیات که درحد دکترا نیز تحصیل نموده اند کمتر به این مسائل توجه و نگریسته می شود که جامعه ی کنونی ما واقعا نیازمند و محتاج مقالات و ارشادات آنان می باشد در این مقال به نظرات دو تن از بزرگان اهل سنت اشخاصی چون علامه اقبال لاهوری و دکتر یو سف قرضاوی در این مورد  اشاره می‌گردد:

اقبال می‌فرماید: علمای اهل سنت مدعی خاتمیت مذاهب فقهی اسلامی هستند: ولی هرگز نمی توانند منکر امکان نظری یک اجتهاد کامل باشند. اقبال می‌گوید اوضاع تغییر کرده و جهان اسلام امروز با نیروهایی مواجه و تحت تآثیر آن ها است که از گسترش فوق العاده ی فکر بشری در همه ی جوانب حاصل شده است و  باید این وضع را قبول کرد.

اقبال می گوید موسسان مذاهب فقهی،ادعا کرده بودند استدلال و تفسیر آن ها جنبه ی خاتمیت دارد.ولی به عقیده من ادعای نسل جدید مسلمانان پیرو آزادی‌گری، در این باره که می خواهند اصول  حقوق اساسی اسلام را در پرتو تجربه ی خود و اوضاع  جدید زندگی از نو تفسیر کنند ادعای بر حقی است.

درد اقبال همه جا از نو تفسیر کردن است .اقبال می نویسد قرآن تعلیم میدهد زندگی فرایند آفرینش تدریجی است .این تعلیم ضرورتآ مستلزم آن است که هر نسل به راهنمایی گذشتگان و نه در زیر قید و بند کارهای آنان ،مجاز باشد که مسائل و دشواری‌های مخصوص به خود را حل کند. نه از گذشتگان می‌شود برید، و نه باید در زیر قید و بند آن‌ها بود. باید ازآنها راهنمایی گرفت .گذشته و آینده را  ان طور باید به هم وصل کرد.

اقبال مثال‌های می‌زند و می‌گوید مثلا چون در پنجاب تغییر لازم در قانون طلاق داده نشده ،زنی برای این که از شوهر نامطلوب خودش جدا شود متوسل به ارتدادشده است. آیا این درست است که قانون  طلاق در فقه در همین  شکل فعلی بماند،اما اشخاص برای جدا شدن به ارتداد توسل بجویند.

او سپس به  بیان  مطلب شاطبی در کتاب الموافقات می پردازد که گفته است: فقه اسلامی حافظ پنج چیز است :دین ،نفس، عقل، مال، و جان و می پرسد آیا اگر طلاق مطلقآ در دست مرد باشد و در مواردی به ارتداد زن منتهی شود این وضع محافظت از دین و ایمان در این سرزمین (شبه قاره هند)است؟ ما باید اصولی را مشخص بکنیم و جامعه را بر آن اصول بنیان بنهیم و احکام فقهی را با انها تطبیق کنیم.

اگر در مواردی ببینیم حفظ دین از ناحیه ی یک قانون دچار خطر می شود باید قانون را با اصل حفظ دین هماهنگ کنیم ،نه اینکه تک موردی اجتهاد کنیم و نگاه جامعه به مسائل رااز دست دهیم .

سپس اقبال در باره قرآن و قیاس و سنت به عنوان منابع فقه بحث می کند و نکته ی جالبی در باره ی سنت می آورد و آن این است که در مجموعه های حدیث هم قواعدی وجود دارد که جزء شریعت است و هم مقراراتی که جزء رسوم و آداب عصر بوده و امضاء شده است .

مسلمانان این عصر باید اصول ابدی را از آنچه آداب و رسوم عصر پیامبر بوده تفکیک کنند و در بخش دوم به مقتضیات عصر خودشان عمل کنند.

یوسف قرضاوی نیز طی مقالاتی درمجله وسایت اصلاح نظراتش رادرموردتغییر فتوا در عصر کنونی این گونه بیان می دارد که به قسمت هایی از آن اشاره می گردد:

عصر کنونی برای فقیه یا مفتی معاصر، امکاناتی را چه در میزان دانستنی‌های در دسترس، چه در سرعت رسیدن به این دانستنی‌ها فراهم آورده، که این امکانات برای پیشینیان میسّر نبود.

امروزه چنین امری با دستگاه شگفت‌آور «کامپیوتر» فراهم گردیده؛ و عالم یا پژوهشگر می‌تواند، تنها با لمس دکمه‌ای از این دستگاه، به آگاهی‌های فراوانی برسد؛ حتّی در بسیاری از موارد، رأی و نظر خود را که بر پایه‌ی دانستنی‌های گذشته‌اش بوده تغییر دهد؛ به ویژه پس از راه‌اندازی شبکه‌ی شگفت‌آور اینترنت که بسیاری از علوم و موازین سنتی را دگرگون ساخت.

پژوهشگر اسلامی می‌تواند تنها با لمس سریع دکمه‌یی، درجه‌ی درستی یا ضعف حدیثی رابشناسد؛ و با آرای عالمان در زمینه‌های گوناگون آشنا شود. عالمان پژوهشگر کتاب‌های بسیاری را با تلاش تحقیق و برّرسی کرده‌اند؛ و احادیث فراوانی که سالها ضعیف شمرده می شد اکنون صحیح می‌یابیم؛ و آنهایی را که صحیح به شمار می‌آوردیم، حال متوجّه ضعف‌شان می‌شویم. همه‌ی این امور در تغییر آگاهی‌های شرعی در نزد مفتیان، نقش شایانی ایفا می‌کند.

تجربه‌های شخصی من – نمونه‌یی از تجربه‌های شخصی من چنین است: چند سال پیش فتوا دیدم که اگر زنی مسلمان شود؛ و شوهرش هم‌چنان بر دین خود باقی بماند، واجب است، که زن از شوهر خود جدا گردد. این نظری بود، که در آن زمان آن را دریافت نموده بودم.

سپس فرصتی برایم دست داد، که کتاب “احکام اهل الذمه” امام ابن قیم را بخوانم. در این کتاب دریافتم، که وی نه دیدگاه درباره‌ی این مسأله دارد؛ از جمله این که، حضرت عمر، زن را در دو انتخاب، یعنی ماندن با شوهر خویش یا جدا شدن از وی، آزاد گذاشته است.

هم‌چنین حضرت علی درباره‌ی این فرموده: مرد تا زمانی که زن خود را از شهرش بیرون نکرده، آن زن به ماندن پیش شوهرش سزاوارتر است.

هم‌چنین امام زهری نیز عقیده داشت: مادامی که سلطان آن دو را از هم جدا نکرده، هر دو می‌توانند بر عقد و نکاح خود باقی بمانند. و دیگر دیدگاه‌های نه‌گانه درباره‌ی این که در این کتاب بیان شده بود.

هم‌چنین دریافتم، که برادر و دوست ما، شیخ عبدالل جُدیّع در “المجلس الاوروبی للإفتاء” و به هنگام جست و جو در میراث فقه پیشینیان، سیزده دیدگاه فقهی را در این زمینه استخراج کرده است.

همین امر موجب شد از میان این آرای عرضه شده، دیدگاهی را برگزینیم، که به مقاصد شریعت و مصالح مردم نزدیک تر باشد؛ از همین رو، برای زن در چنین حالتی، می‌توان همانند دیدگاه حضرت عمر یا حضرت علی یا زهری یا دیگران فتوا دهیم. پس می‌گویم: اگر حکمی از طرف دادگاه برای جدایی زن و شوهر صادر نشده، به‌تر است زن همچنان در نکاح شوهر خود باقی بماند.

بدین شکل بود، که فتوای من به تناسب تغییر آگاهی‌هایم تغییر کرد نمونه‌ی دیگر، ارث بردن مسلمان از نامسلمان است. پیش از این، فتوای من، همانند دیدگاه مذاهب رایج چهارگانه بود؛ و معتقد بودم از دو غیر هم کیش، هیچ میراثی به هم وجود ندارد. پس نه کافر از مسلمان، نه مسلمان از کافری ارث نخواهد برد؛ ولی پس از مدتی پی بردم، که رویکرد وسیعی درباره‌ی این برای مفتی وجود دارد؛ و دریافتم که برخی اصحاب، مانند معاذ بن جبل و معاویه، نیز برخی تابعان، همچون: محمّد بن حنیفه و محمّد بن علی بن حسین (ابوجعفر باقر) و سعین بن مسیب و مسروق بن اجدع و عبدالله بن مغفل و یحیی بن یعمر با این نظر رایج مخالفت کرده‌اند.

اسحاق بن راهویه نیز بر همین رأی بوده است. همه‌ی اینان به مسلمان اجازه داده‌اند، که از کافر ارث ببرد؛ و شیخ الاسلام، ابن تیمیه نیز این دیدگاه را ترجیح داده؛ و آن را تأیید کرده است. همچین شاگرد وی، یعنی ابن قیم ،همین دیدگاه را دارد.

منابع و مآخذ:

۱- هرمنوتیک، کتاب وسنت (محمدمجتهد شبستری)

۲ – مجله وسایت اصلاح

تهیه و تنظیم :  یحیی یاری

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا