یادداشت

نکاتی در باره شهادت « سید حسن »

پایگاه خبری اولکامیز – جعفر محمدی  در عصر ایران نوشت :

 ۱) شهادت سید حسن نصرالله، امر غریبی نبود، همان طور که شهادت سلفش سید عباس موسوی نیز، شگفت نبود و شهادت تمام همرزمان آنها در تمام سال های جهاد. کسی که پای در راه مبارزه با صهیونیست ها می گذارد، می داند که از همان گام اول، شهادت، نزدیک ترین همراه اوست، چه رسد به این که عمری را در میدان مبارزه سپری کرده باشد. اصلاً مرگی جز شهادت برای نصرالله زیبنده نبود: شهادتت مبارک “َسید قلب ها” ، ای رسیده به آرزوی دیرین!

۲) نصرالله را نه بمب های سنگر شکن که نفوذی های وطن فروش به شهادت رساندند؛ همان گونه که پیشتر گرای قاسم سلیمانی را در عراق دادند و بعدتر مختصات اسماعیل هنیه را در تهران و اینک محل جلسه سری سید را در لبنان.

هم بعد از شهادت سردار قاسم سلیمانی از نقش نفوذی ها نوشتیم و هم بعد از ترور هنیه یادآور شدیم که مهم ترین راه ضربه زدن به اسرائیل، قلع و قمع نفوذی هاست. اکنون نیز همان حکایت باقی است.

۳) نصرالله، به معنای واقعی “شیر مرد” بود ؛ در تمام ثلث قرنی که رهبری حزب الله را بر عهده داشت، دم به دم با مرگ زیست و هرگز از آن نترسید. او در تمام سال هایی که شایعه کرده بودند در دمشق یا تهران زندگی می کند، در همان ضاحیه بیروت می زیست و همان جا نیز کنار هموطنانش به شهادت رسید.

او به معنای واقعی “صادق” بود، بدان حد که حتی دشمن را نیز تهدید توخالی نمی کرد و هر چه می گفت همان بود که بدان عمل می کرد و هر چه عمل می کرد همان بود که می گفت.

او به معمای واقعی کلمه “واقع گرا” بود و این واقع گرایی اش را می شد در نوع تعامل مِهرورزانه حزب الله لبنان با عموم مردم لبنان از شیعه و سنی تا مسیحی و از لیبرال تا جهادی و از بی حجاب تا محجبه دید. هم از این روست که امروز، در لبنان، نه فقط شیعیان که همه مردم عزادارند. او حتی در عرصه جنگ و جهاد نیز واقعیت ها را با همان صداقتی که داشت، بیان می کرد و واقع گرایی را قربانی، شعارگرایی نمی ساخت، همان گونه که درباره جنگ ۳۳ روزه گفته بود که اگر نتایجش پیش بینی شده بود، بدان ورود نمی کرد و همین روزهای آخر زندگی اش و در ماجرای انفجار پیجرها، فارغ از شعار زدگی، با همان واقع گرایی صادقانه اش گفت که ضربه بزرگی خوردیم. حالا هم باید به سیاق خود آن عزیز سفر کرده باید اذعان داشت که فقدانش ضربه ای بزرگ به جبهه مقاومت است.

۴) ۳۲ سال قبل وقتی صهیونیست ها سید عباس موسوی، دبیر کل پیشین حزب الله لبنان را ترور کردند، برخی بر این باور بودند که کار حزب الله و مقاومت تمام شده است ولی این چنین نشد. بی هیچ شعارگرایی و بر اساس تجربه دیرین بشری باید گفت هر چند ترور نصرالله، آسیبی بزرگ بر پیکره مقاومت است ولی تا اشغالگری و ستمگری هست، به حکم تاریخ، مقاومت نیز وجود خواهد داشت.

۵) از شگفتی ها و شرم های عصر حاضر این است که رئیس یک دولت اشغالگر، از سازمان مللی که برای برقراری صلح جهانی تاسیس شده، دستور ترور می دهد و مردمانی از لبنان در شهر و کشور خودشان را می کشند و نامش را می گذارند مبارزه با تروریسم! آنچه امروز در سرزمین های اشغال شده فلسطین و در لبنان می گذرد، ننگ تاریخ است که از بد روزگار مُهر آن، بر پیشانی همه ما که معاصر و ناظر این جنایات هستیم می خورد.
کاش در جهانی زندگی می کردیم که انسان ها، انسان ها را دوست می داشتند!

۶) امروز هر کسی از ظن خود به ماجرای نصرالله و حیات و مماتش می نگرد ولی تاریخ، نگاهی از بالا و فارغ از حب و بغض های کنونی خواهد داشت و نام او را در کنار مردانی خواهد نوشت که برای وطن و آرمان شان شجاعانه جنگیدند و جان دادند و ماندگار شدند.

۷) همان گونه که برای شهادت “سردار دل ها” نوشتیم، برای “سید قلب ها” نیز می نویسیم: تسلیت، واژه ای است کوچک در فقدان مردی که بزرگ زیست و بزرگ رفت.

*تیتر از اولکامیز است

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا