پایگاه خبری اولکامیز – امان محمد خوجملی : جوانان کشور به لطف فضای مجازی و مسائل گوناگونی که در آنجا مطرح می شود سئوالاتی را مطرح می کنند. به اصطلاح یقه گیر هستند و هیچکس را به حال خود رها نمی کنند. البته این رفتار و پرسشگری آنها بسیار نیکو است. ما را به تکاپوی بیشتر وادار می کنند. من به او گفتم به این سئوال شما همین الان نمی توانم جواب دهم. ولی قول می دهم روی آن فکر کنم. اگر به جوابی رسیدم یک یادداشت مستقل می نویسم. اگر به جوابی نرسیدم هیچ. این جوانان بیشتر در اینستاگرام و تویتر فعال هستند و ذهنشان پر از سئوال است.
الف : یکی از آنها گفت (( من از شما یک سئوال دینی می پرسم چون شما یک مقدار مطالعات دینی هم دارید. اگر یک قاچاق فروش پول حرام خود را به یک فقیر کمک کند ثواب دارد؟)). البته این سئوال باید از روحانیون پرسیده شود و جواب آنرا هم باید آنها بدهند. اما من خودم هم چند سئوال طرح کردم. جواب آنرا باید خودم بدهم.
ب : آیا انسان ممکن است کار خوب را با نیت بد انجام دهد. مثلاً یک قاچاق فروش مواد مخدر از این راه پول کلانی به جیب به زند. ولی برای بهتر انجام دادن کارش در یک منطقه ی پر خطر کوهستانی پل هم بسازد. از این کار خیر او که با نیت بد ساخته شده است. دیگران هم برای کارهای خودشان صد برابر بیشتر از خود او استفاده بکنند و مردم به جان او دعا کنند دعایشان نزد خدا مقبول می شود؟
پ : یا بر عکس یک نفر با پول حلال و شخصی خودش با نیت خیر در یک منطقه برای استفاده مردم پل بسازد ولی از این پل بیشتر خلاف کاران استفاده کنند تا مردم عادی. آیا خداوند برای سازنده این پل ثواب در نظر می گیرد؟
ت : آیا کار بد با نیت خوب ممکن است ثواب داشته باشد؟ مثلاً داعشیها با نیت اینکه به اسلام خدمت بکنند و برای بر قراری حکومت اسلامی با بمب انتحاری باعث قتل دهها انسان بی گناه شوند. حالا به زعم خودشان حکومت اسلامی هم مستقر کرده باشند. خداوند ممکن است به کار جنون آمیز آنها ثواب و پاداش در نظر بگیرد؟
ث : یا بعضیها در ایران با نیت خیر اسلامی کردن پوشش بانوان به صورت زنان اسید پاشیدند و چشم چند نفر را کور و صورت آنها را خراب کردند آیا خداوند به این عمل فجیع آنها ثواب در نظر می گیرد؟
از نظر خودم فقط پاسخ سئوال پ یا سوم مثبت است. پاسخ بقیه همه منفی است. چون در کار خیر نیت خیر هم شرط است. تا نظر دوستان و خوانندگان چه باشد؟ / کانال تلگرامی نویسنده
www.ulkamiz.ir
سلام و عرض ارادت؛
نمی دانم چرا ،این یادداشت مرا به یاد این گفت و گوی یک دانشجو و افسر در کتاب بی بدیل جنایات و مکافات داستایوفسکی انداخت که فکر می کنم بی قرابت با دیالوگ مطروحه در یادداشت جناب خوجملی گرامی نباشد . جهت مزید اطلاع مخاطبان ارائه می گردد:
“…دانشجو: بگذار به تو بگویم، حاضرم این پیرزن ملعون را بکشم و اموالش را غارت کنم ، به تو اطمینان می دهم که هیچ ناراحتی وجدانی هم نداشته باشم.
افسر باز به قهقهه افتاد. راسکلنیکف یکه ای خورد. واقعاً عجیب بود!
دانشجو مجدداً با جرات گفت:
– اجازه بده، می خواهم از تو سوالی جدی بکنم. البته من الان شوخی کردم، اما ببین، از یک طرف، پیرزن احمق بیفکر ناچیز شرور بیماری که به درد هیچکس نمی خورد، بلکه به حال همه کس مضر است و خودش هم نمی داند چرا زنده است، و ممکن است همین فردا بمیرد.،، می فهمی؟ می فهمی؟
افسر به دانشحوی برانگیخته خیره شد و حواب داد:
-خوب، بله، خوب می فهمم.
– پس بقیه را گوش کن؛ از طرف دیگر، نیروهای جوان تازه ای بیهوده و بی پشتیبانی از بین می روند، و از این قبیل هزارانند و همه جا فراوان، صد، بلکه هزار کار و نیت خیر را می توان با پول پیرزن که وقف دیر شده است اصلاح و عملی کرد . صدها، شاید هزاران وجود را می توان به راه راست هدایت نمود، دهها خانواده را از فقر و فساد و نیستی و بیمارستانهای بیماریهای آمیزشی نجات داد، و این همه را با پول او می توان کرد! او را بکش، پولش را بردار، اما به شرط آنکه به کمک آن بعدها خود را وقف بشریت و کار اجتماعی کنی… چه فکر می کنی، یک جنایت ناچیز کوچک با هزاران کار نیک شسته نمی شود؟ به جای یک زندگی، هزاران زندگی از فساد و خرابی نجات می یابند. یک مرگ و در عوض صدها جان. آخر این حساب روشنی است! بعلاوه در ترازوی همگانی، زندگی یک پیرزن مسلول احمق شرور چه اثری دارد. بیش از زندگی شپش و عنکبوت که نیست! تازه آن ارزش را هم ندارد. چون پیرزنک زیان آور است. زندگی دیگران را تباه می کند، شرور است …
افسر متذکر شد:
– البته لایق زندگی نیست، اما این کار طبیعت است.
– ای برادر، طبیعت را اصلاح و رهبری می کنند، والا مجبور می شدیم در گرداب موهومات غرق شویم. بی چنین کاری وجود اشخاص بزرگ محال بود. می گویند “وظیفه” و “وجدان” من نمی خواهم چیزی علیه وظیفه و وجدان بگویم، اما آخر چگونه این کلمات را می فهمیم؟ …
– تو، اکنون بحث و سخنرانی می کنی، امابگو ببینم خودت پیرزن را می کشی یا نه؟
– البته نه! من برای عدالت می گفتم… صحبت که سر من نیست..
– اما به عقیده من، اگر تو خودت نمی توانی تصمیم بگیری، هیچ عدالتی هم در کار نیست! “.
….
ماخذ : کتاب جنایات و مکافات / فیودور داستایفسکی / ترجمه مهری آهی / انتشارات خوارزمی / چاپ پنجم ۱۳۷۷ ، ص ۱۱۵-۱۱۶ .