ادبیات

سیدجان پورقاز: ستار سوقی عاشق طبیعت و انسان ها بود + تصاویر

 پایگاه خبری اولکامیز – روز سه شنبه ۱۴ خرداد به زادگاه ستار سوقی روستای صحنه سفلی رفتیم و با آقای سیدجان پورقاز، یکی از بزرگان این روستا که دو دوره عضو شورا ف دردوره سوم عضو شورای شهرستان و استان گلستان بود و در عرصه  فرهنگ و ادبیات ترکمن نیز فعالیت می کند. در باره زندگی شخصیت و اشعار ستار سوقی گفتگویی انجام دادیم که در پی می آید.

از ستار سوقی سخن بگویید ؟

در رابطه با استاد ستار سوقی اگه بخواهم بگویم، ستار نه تنها استاد است بلکه پدر ادبیات و فرهنگ ترکمن صحرا است به نظر من. ستار عاشق طبیعت، عاشق انسانها و یک شخصیت لطیف و بسیار مخملی و زیبایی داشت. من از بچگی ستار را دوست داشتم حدود ۱۰ سال  با استاد اختلاف سنی دارم. استاد برای من  یک برادر بزرگ حساب می شود.

 از دوران کودکی که من در  کنار رودخانه می نشستم و  در تابستانها ستار در تلار کنار زمین زراعتی که گرمه یا خربزه هندوانه می کاشتند ستار شبها  شعر می خواند و من  از کنار  رودخانه صدای ستار را گوش می دادم . رودخانه طوری بود. آن موقع شب ها که مهتابی بود محل بازی بچه ها بود  ما گورش می گفتیم  کشتی می گرفتیم  شب آب تنی می کردیم بیشتر مردم کنار رودخانه بودند و تلار ستار در کنار رودخانه صدایش می آمد گوش می دادم. علاقمند شدم  به ادبیات به شعر. من  از حدود دوران نوجوانی طبع و قریجه شعری ، عشق شعر گفتن، علاقه به این چیزها مرا کشاند بسوی استاد.  کم کم با هاش آشنا شدم رفیق شدم دوست شدم رفت و آمد کردم .

 آن زمان دررادیو یک برنامه پیشواز بهار بود.  جشن بهاری می گرفتند در رادیو و تمام شاعران و  خواننده ها جمع می شدند آن موقع زنده یاد نوربردی جرجانی بود، آنه قربان قلیچ تقانی،  لطیف گلی ، حاجی محمد قلیچی  و خیلی های دیگه عزیزان بودند که  آ نزمان در زدیو بودند و  من و دردی استار سوقی نوجوان بودیم دو تایی به دنبال ستار راه می افتادیم و می رفتیم رادیو  یک تکه شعر می خواندیم در وصف  بهار و طبیعت . یادم هست که  نوربردی جرجانی فرصت را غنیمت ی شمرد و تمام انتقاد را می ریخت روی سر ما. می گفت این  ها چون جوان هستند ناراحت نمی شوند. درست این عبارت  را می گفت از  فرصت استقاده می کنم  انتقاد از شاعران را در قالب این دو عزیز بیان می کنم.

ستار آن زمان هم شعرهای بسیار زیبایی داشت  کم کم پای درد طریک به میان آمد. با دردی طریک هم رفیق شدیم دوست شدیم دردی طریک از من ۵ سال بزرگ است. یک رفت و آمد گرم فشرده و صمیمی بین بچه های صحنه و آق قبر راه افتاد روزها والیبال بازی می کردیم کنارهم بودیم شبها شب نشینی داشتیم. یک روزی ستار به من گفت سیدجان من شعری نوشتم در باره مادر. این را چطوری بخوانم حقیقت بغضش می گرفت چون در هنگام تولدش مادرش را از دست داده بود. آن موقع  از این استریوها بود ما دوازده نفر از بچه های صحنه با دو تا میکرفون رفتیم آق قبر.  

دردی طریک آیرالیق مقامی را زد. ستار هم شعر مادرش را خواند همه بغض مان ترکید گریه کردیم حدود سال ۵۸ یا شاید ۶۰ باشه دقیقا یادم نیست دقایقی ستار توقف کرد ولی  دردی طریک همچنان « آیرالیق مقامی » را  می نواخت و اشک می ریخت اشک دردی طریک روی دوتار می ریخت یک صحنه تراژدی غم انگیز بود دردناک بود و ستار برای اولین بار همان شعر مادر را برای اولین بار درخانه دردی طریک خواند:

 سو غوشغی نی انه دک

دوغریب من بو گیجه

 باعشلایان انه مه

هرگیز شونی گوره موق

 ناهیلی دی بویلاری

 اوزین می غیسغا اجه

گلنوق لا گوزیمه

 هرگیز شونی بیله موق . .

 بعد هم رابطه ما  قطع نشد ولی بالاخره  روزگار زندگی طوری شد که ستار اقا خیلی معروف شد و ما هم  مشغول کار شدیم تا که رسید حالش بد شد بیماری آمد زمینگیرش کرد بیماری سرطان ریه بود. چند بار رفتم دیدم حس بسیار نزدیکی به من دارد آن  دوران قدیم دو باره  زنده شد  بچه ها ش گفتند شما اگه بیایی حالش خوب میشه  من هم بر حسب وظیفه  و علاقه می رفتم هر روز استاد را می بردم بیرون طرفهای  انبارالوم  و سد وشمگیر .

استاد طبیعت تابستان را میدید یه جور  خوشحال بود طبیعت بهار را می دید به گونه ای دیگر شادمان می شد. خیلی با هم عکس و ویس گرفتیم. استاد آهنگ هایی که علاقه داشت خودش می گفت  من در ماشین می گذاشتم  ساز دیمه را  خیلی دوست میداشت دردی طریک می خواند رحیم عطا هم می خواند و لم میداد به صندلی و گوش میداد. با هم حرف می زدیم.

آخرین صحبت هایش چه بود؟

من با خلیل آل جلیل به دیدارش رفتم خیلی زحمت کشید براش واقعا جا دارد ازش تشکر شود برای بیمارستان خوابیدنش، دکتر، کادر پزشکی  خیلی زحمت کشید از همین جا  تشکر می کنم. برای مال دنیا اهمیت  نمی داد فکر نمی کرد  بزودی بمیرد،  فکر میکرد زنده می ماند می گفت مسافرت می رویم با ماشین شاسی بلند. من می گفتم ماشین شاسی بلند دارم هم امیدوارش می کردم مراسم مختومقلی که شد حالش خوب نبود میخواستم آرام آرام ببرم که روحیه شود براش.  آن روز بیمارستان بود فرداش پس فرداش تمام کرد.

 آقای پورقاز حرفهاتون تاثیرگذاربود. مهمترین ویژگی های اخلاقی و ادبی ستار سوقی که شما را جذب کرد چه بود؟

ستار با آدم های بخصوصی خیلی عجیب  بر می خورد یکی ازانها خودم بودم یعنی تمام سر و  رازهایش را راحت به من می گفت.  اینجوری بگم که من رازدارش بودم . چیزی که مرا جذب میکرد هنری که طبعی که قریحه ای که در وجود ایشان بود کلماتی که وی به صورت شعر یا  بداهه می گفت من شیفته بودم برای کلمات نرم و  روانی که برای شعرهایش پیدا می کند به جرات می گئویم  هیچ شاعری نباشه شاید کریم قربان نفس بود نمی خواه مقایسه کنم. در کناررود گرگان شعر این مثل رود گرگان  که آبش روان بود تاثیر داشت برای شاعرن و  خوانندگان و مردمی و شاعران که در کنارهای رود گرگان زیستند روانتر از جاهای دیگه است من اینجوری احساس کردم.

آیا شعری که در فراق مادرش سروده تغییر کرده یا همان شعر اولیه است؟

همان شعر اولیه است این شعریک کلمه اش دست نخورد مثلا غارری گورگن دستکاری شد اضافه شد کم شد کلمات عوض شد ولی شعر انه مه  اصلا دست نخورد همان اولیه است به قول معروف ارگانیک است.  

از آخرین دیدارهاتون با ساوچی حرف بزنید؟

چند روز قبل از فوتش رفتم رفتم خانوادگی نشستیم اون شب این آدم فکر می کردی اصلا کسالت نداره اینقدر سرحال بود قبراق بود اینقدر شوخی میکرد خانمم تعجب میکرد  که چطور شد ولی یک نیرویی در وجودش آمده بود. نمی خواهم بگویم که مرا از دیگران بیشتر دوست دارد من هم یکی از افرادی بودم که  وقتی می دیدم شارژ میشد نسبت به همدیگر حس خوبی داشت. آرزوی بزرگ بزرگ داشت مثلا می گفت  با ماشین شاسی بلند میریم تفریح  می گفت میرویم خارج.  اصلا به مردن فکر نمی کرد.  این آدم روحیه اش درست مثل مثل شعرهاش بلند بود حتی من می رفتم زیر بغلش یک بار ندیدم گلایه کند.  

 ستار آقا در مورد فرهنگ و ادبیات ترکمن دغدغه مند بود چه راهکاری ارائه می داد چه پیشنهادی داشت؟  

می گفت از چیزهای بزرگ بزرگ شروع نکنید از چیزهایی که به نظرتان پیش افتاده است شروع کنید از کسی ایراد نگیرید  شعرش اینجوریه. قلمش اینجوریه .  با کسی کاری نداشته باشید خودتان کار بکنید کارت میدهی خرید بکنی  زبانتان را نگه دارید در آینده بچه ها به میدان می آیند نامگذاری بچه ها ، شماره کارت را به ترکمنی بگویید رنگ ها را عددها را به ترکمنی بگویید مثلا الان در خانه من و شما ساری را زرد می گویند روی بچه های خودمان کار کنیم.

در مورد سنت های حسنه ترکمنها  ستار آقا  بارها گفته که احیا شود در مورد این مسئله با شما صحبتی کرده یا خیر؟

وقتی آن موقع جوان نبودیم در مورد احیا کردن. صحبت کردن جای خود، خیلی چیزها را عملی کرد ما آلا کسسیر و آی ترگ گون ترگ برخی از بازی اها را  حتی  جوانها را جمع می کرد و به نمایش می گذاشت حتی بازی می کردیم. این چیزی که می گویم  مدتها از دوره آن بازی ها گذشته بودیم.  بیست سال گذشته بود یکی دو نفر از بزرگان  ما  را جمع کردند عملا در میدان های روستا و مدرسه ها  در جشن ها اجرا کردیم.   

از مراسم تشییع و تدفین ستار سوقی سخن بگویید؟ به عنوان یکی از بزرگان روستای صحنه چه پیامی دارید؟

من به عنوان دوست بسیار نزدیک استاد ستار سوقی از تمام مردم ترکمن صحرا و مسئولین استانی و شهرستانی تشکر می کنم واقعا چیزی بود که  حق استاد بود. چیزی بود که بازماندگان استاد منظورم میراث های  فرهنگی آن عزیزانی که در فرهنگ  وادبیات کار می کنند امیدوار شدند که  هیچ چیزی بیهوده نیست ستار یه چیزی را  ذخیره کرد آن گنجی که ستار ذخیره کرده بود در روز دفنش مردم  این گنج به نمایش گذاشته شد از اقصی  نقاط این مملکت فقط ترکمن صحرا نه آنها که در تهران بودند خودشان را رساندند. مراسم تدفین انجام می دادیم شاید تا تلفن از تربت جام آمد.  مشخص شد در دنیا هیچ چیزی بی معنا نیست خوبی هنر ارزش همه چیز در یک روزی در یک جایی در یک مقطعی  به نمایش داده می شود  مردم قدردان هستند معاوین استاندار مدیر کل ارشاد آمد فرماندار آمد آقای امان زاده دستش درد نکنه  تشکر ویژه دارم به عنوان نماینده مجلس و یکی از بچه های خومان آق قلا آمدند فرماندار چندین بار آمدند مسئولین اداری همه بودند اینجا.

 برای زنده نگه داشتن نام و یاد ستار سوقی درآینده چه برنامه هایی دارید؟ آیا مراسم نکوداشت در آق قلا و یا صحنه سفلی برگزار خواهد شد ؟

انشاء الله این برنامه ها داریم فعلا پسرش و همسرش عازم سرزمین وحی هستند قرار است یک سردیس یا مجسمه درهمین روستای صحنه بگذاریم آق قلا که سردیس دارد. برای مراسم بزرگداشت در زادگاهش با دوستان برنامه ریزی می کنیم.  

مصاحبه کنندگان:

عبدالرحیم آنامرادی و عبداللطیف ایزدی  

منبع – ماهنامه ترکمن دیار شماره ۲۳

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا