اجتماعی

در باره ازدواج زنان و مَردان بیوه *

پایگاه خبری اولکامیز – امان محمد خوجملی: هر هفته روزهای سه شنبه برای پارچه فروشی به روستای ملک علی تپه می روم. خانمم پارچه می فروشد من ام حدود چهار ساعت از ۹ تا ۱۳ بیکارم. وقتم  را یا با مطالعه پر می کنم یا با فکر کردن در روی موضوعات مختلف.

چند هفته پیش یک پیرمرد آمد کنارم توی ماشین نشست و بدون مقدمه گفت برای من یک زن پیدا کن من بیوه هستم. گفتم: مگر من دلال زن هستم برای تو زن پیدا کنم. چون پیرمرد را هنوز تو عمرم ندیده بودم.

گفت: پیدا کن. آدمهای بیوه قابل ترحم هستند من الان مثل یک بچه کوچک هستم چطور به بچه های کوچک رحم می کنند.

گفتم : چند سالت است؟

گفت: ۶۰ سالمه.

گفتم: قیافه ات بیشتر نشان می دهد حدود ۷۰ سال باید باشی.

گفت: نه من ۶۰ سال بیشتر سن ندارم ولی موقعی که زنم مریض بود خیلی سختی کشیدم.

گفتم: با این قیافه ژولیده و درهم ریخته هیچ زن و دختری به سراغت نمی آید.

گفت: چکار کنم؟

گفتم : اول برو قیافه ات را درست کن. اول برو این دندانهای کروم خورده را بکش و به جایش یک دندان مصنوعی کامل بگذار شما را ده سال جوان تر نشان می دهد. بعد یک دست کت و شلوار عالی و گران قیمت بخر و پیراهن سفید و کفش سیاه و براق. حداقل بیست میلیون تومان به قیافه ات خرج کن و بعد بیا به سراغ من.

گفت: باشه همین کار را می کنم.

گفتم: شماره تلفن همراهت را برای من بده.

گفت: موبایل ندارم.

گفتم : تلفن منزلت را بده.

گفت: آنرا هم نمی دانم.

گفتم: این شماره تلفن همراه من است دو تا شماره تلفن همراه اول و ایرانسل را روی کاغذ نوشتم و دادم. اسم و فامیلی  و روستایش را نوشتم توی ماشین گذاشتم.

گفتم: وضع مالی ات چطور است؟

گفت: ۲۵ هکتار زمین کشاورزی دارم. یک مقدار گوسفند دارم. یک ماشین وانت دارم. دو تا منزل دارم. بچه ها همه پسر دختر ازدواج کردند و رفتند تنها یک دختر در منزل دارم آنهم معلوم نیست کی برود.

گفتم : چقدر حاضری مهریه بدهی؟

گفت: چهار هکتار زمین کشاورزی مهریه می دهم.

گفتم: ۵ هکتارش کن.

گفت: باشه. برای خودت هم یک هکتار می دهم.

گفتم: برای من چیزی لازم نیست من خودم زمین دارم زندگی ام می چرخد.

گفتم : زمین اینجا هکتاری چقدر می ارزد؟

گفت : هکتاری۱۰۰ تا ۱۲۰ میلیون تومان  می خرند.

گفتم : اگر ۵ هکتار زمین مهریه بدهی برایت زن پیدا می شود.

گفتم : سن و سال زن یا دختر چقدر باشد؟

گفت : سن و سال مهم نیست چهل و پنجاه و شصت تفاوت ندارد. همین که در کنارم یک همدم باشد کفایت می کند.

با پیرمرد خدا حافظی کردم قرار است خودش خبر کند.

گفتم : یک موقع آدرس را گُم کردی روزهای سه شنبه همین جا بیا.

این را نوشتم که بدون همسر بودن برای مردها چقدر مشکل است. اما زنها خیالشان نیست. همین روستای خودم چقدر بیوه زن وجود دارد.

وقتی مادرم فوت کرد به سراغ یکی از این بیوه زنها رفتم گفتم : بیا با پدرم ازدواج کن برایت یک هکتار زمین مهریه می دهم. گفت: من به گور می روم به شوهر نمی روم. عجیب است مردها اینقدر نیازمند ولی زنها بی نیاز و بی خیال.

وقتی موضوع را به یکی از دوستان گفتم او گفت : می دانی دلیلش چیه؟

گفتم : نه.

او گفت: دلیلش کمیته امداد است به اینها حقوق می دهد.

گفتم : پس بقیه نیازها چی؟

گفت : کار اینها از نیاز و پیاز گذشته است. پول باشد برایشان کفایت می کند. بله. گاهی اوقات بیوه زنان چهل ساله شوهر نمی روند ولی پیرمردهای هشتاد ساله زن می خواهند.

نمی دانم حکمت این کار چیست؟ این همه تفاوت در یک موضوع خیلی عجیب نیست؟!! / کانال تلگرامی نویسنده

*تیتر از اولکامیز اشت

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. باسلام واحترام به کلیه خوانندگان وگردانندگان محترم
    از آقای خوجملی انتظار مطلب وموضوع به این مهمی باادبیات سطح پایین وبسیار ساده را نداشتم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا