پایگاه تحلیلی خبری اولکامیز – موسی توماج ایری ، نویسنده و محقق : چند سال پیش که بود که برای اولین بار بانازمحمد پقه آشنا شدم و با خواندن اولین قطعه شعر از او احساس کردم که ارتباط دیرینهای با وی دارم. به همین دلیل دوست دارم همچون دوستان و نزدیکان دوران حیاتش او را نازجان صدا کنم و به مناسبت سالروز درگذشتش در ۲۳ شهریور یادی از او کنم وعلیرغم این آشنایی دیرهنگام، در حد توان خویش، به شعر و شاعری او بپردازم.
معدود اطلاعاتی که از او در اینترنت یافت میشود نشان میدهد که در اول فروردین سال ۱۳۳۸ در روستای شغال تپه (آزاد تپه فعلی)، واقع در بین شهرهای آق قلا و علی آباد کتول، به دنیا آمده و پس از سالها دسته و پنجه نرم کردن با بیماری صعبالعلاج هپاتیت در ۲۳ شهریور سال ۱۳۸۱ در شهر گرگان درگذشته است.
۴۳ سال با مقیاسهای کمّی، عمرِ کوتاهی است اما کیفیت زندگی هیچ ارتباطی به کمیت آن ندارد. همین صد رباعی منتشر شده کافی است تا او را به عنوان شاعر و هنرمندی خلاق و صاحب قریحهای خاص، در فضای ادبیات ترکمنصحرا شایستۀ توجه و تقدیر سازد.
نازمحمدپقه در سال ۱۳۵۷ به عضویت شورای اسلامی روستاهای شغال تپه، عاشوربای و کوزهلی در آمد و در سال ۱۳۵۸ وارد شغل معلمی گردید و در سال ۱۳۶۷ به دلایل عقیدتی از این شغل اخراج شد. چنانچه خود گفته «از کارهای دنیا، چوپانی، مغازهداری، معلمی، مربیگری فوتبال و …» را تجربه کرده است.[۱]
نازمحمد شاید بیشتر به عنوان روزنامهنگار شناخته شده تا شاعر. کار مطبوعاتی را در سال ۱۳۷۲ از نشریات سازمان جهاد سازندگی و مجلات جهاد روستا و صالحین روستا آغاز کرد و چند سال با روزنامههای ابرار و اخبار به عنوان خبرنگار هنری و گزارشگر همکاری کرد. همچنین در نشریاتی چون روزنامههای زن،ایران، آتیه، تماشاگران و هفتهنامههای گلشن مهر، گلستان ایران و صحرا به فعالیت مطبوعاتی پرداخته است. او از برجستهترین روزنامهنگاران گلستان به شمار میرفته و شاگردانی را نیز در این عرصه تربیت کرده است.
اولین و آخرین مجموعه شعرش با عنوان «سویجک بولسانگ» (دوستم میداری اگر…) در سال ۱۳۷۸ منتشر شد. این دفتر شامل ۱۰۰ قطعه از رباعیهای برگزیده است و به گفته شاعر «اگر هزینههای چاپ و نشر اینچنین بالا نبود شاید این مجموعه به ۳ یا ۴ جلد میرسید.» در همان سال، ترجمه یادداشتهای شاعر بزرگ ترکمنستان کریم قرباننفس را با عنوان «یادداشتهای فصل گرم» به پایان رساند که تاکنون منتشر نشده است.
به دلیل علاقهاش به روستا، مجموعه اشعاری را در حول و حوش مسائل روستا از آثار شاعران خوب کشور گردآوری و در سال ۱۳۷۹ با عنوان «باغ احساس» به زبان فارسی منتشر کرد. در سال ۱۳۸۰ مجموعهای از شعر نو را با نام «هانی من» آماده چاپ نمود که با مرگ زودهنگامش در سال ۱۳۸۱ انتشار آن به سرانجام نرسید.
جای تعجب است که چرا سایر رباعیها، ترجمهها و مجموعه شعر نو وی در طول دو دهه اخیر منتشر نشده است. شاید کمترین قدرشناسی از او از طرف دوستان، علاقمندان و مسئولان فرهنگی اقدام به انتشار آثار به جا مانده از ایشان باشد. به نظر نگارنده ارزش شخصیت هنری و غِنای اشعار نازجان هنوز به درستی درک و شناخته نشده است.
سکونت شاعرانه در زمین
«شعر» چه شأنی در زندگی بشری دارد؟ به عقیده برخی متفکران «نخستین زبان آدمی به صورت شعر بوده است.»[۲] از این رو شعر نه آن طور که برخی اعتقاد دارند «حادثهای است که در زبان اتفاق میافتد» بلکه ظهوری وجودی است که زبان از آن زاده شده است.
در فرهنگ غالب جهان امروزی که بشر را به وجود مادی و هویت اقتصادی صِرف تنزل داده شاید بتوان علت تمام سرگشتگیها، بیمعنایی و پوچگرایی، جنگ، جنایت، بیعدالتی، ظلم، کشتار و خشونتهای روزافزون را به سرکوب ذات شاعرانه روح انسانی نسبت داد.
هولدرلین، شاعر بزرگ آلمانی، در یکی از اشعارش بدین نکته اشاره میکند که آدمی اگرچه ناچار است برای زندگی و زنده ماندن بکوشد و به معیشت خود سامان دهد، واجد ساحات دیگری غیر از این ساحات نیز هست. او با این عبارت به این ساحت اشاره میکند: «پُر ز منفعت ولیکن شاعرانه خانه میکند / انسان بر این خاک.» متاثر از این سخن است که هایدگر، فیلسوف بزرگ آلمانی، شعر را انکشاف و ظهور هستی حقیقی بشر میداند و معتقد است که «شعر به معنای دقیق، مقیاس یا معیاری است که به وسیلۀ آن انسان به سنجهای برای اندازه گرفتن پهنای هستیاش دست مییابد.»
از نظر او «کلمات شاعران، وقتی واقعا شاعرانه و حقیقی باشد، معیار حقیقی موقعیت انسان در زمان و در میانۀ واقعیات غیربشری است. چنین گفتهای صدای خود هستی است. در یک کلام، شاعران فطرت بشریمان را برای ما اثبات میکنند؛ آنان ما را با توجه به زمین و آسمان تعریف میکنند. شاعران انسان را قادر به خانه کردن میسازند، بدین معنا که به او نشان میدهند چگونه شکرگزار این امکان خانه کردن و مسرور از آن باشد.»
اگر با گوش سپردن به شاعران بتوانیم بیاموزیم به گونهای در زمین خانه کنیم که از آن صیانت و مراقبت نیز بکنیم، به جای غارت و سلطه جستن بر آن، آن نوع سپاسگزاری را میآموزیم که جامعترین ذات فطرت انسانی است و به شکل عشق، محبت، شفقت و شادمانی بروز مییابد.
نازجان در شیوۀ سکونتش در دیار شعر میگوید: «پدرم که بخشی بود با آوازهایش و مادر بزرگم با قصههایش مرا به سرزمین زیبا و خیالانگیز شعر بردند و من آنجا را موافق با روحیات خویش یافتم و همانجا ماندگار شدم و دیگر هم قصد ندارم که برگردم.»
او عمیقا ماهیت هستیبخش و شکوه عاشقانه سرزمین شعر را دریافته وقتی میگوید: «شعر برای من امکان حضور در جایی را فراهم میکند که در آن درد هست، هجران هست. حزن، غم، شادی و از این دست بسیار است و از همه چیز باشکوهتر در این سرزمین حضور پررنگ عشق است و این عین زندگی است. من اینجا هستم و خواهم بود و تکان هم نمیخورم.» و او در آنجا ماند، تکان نخورد و شاعرانه در زمین خانه کرد. صد قطعه رباعی که برای کتاب «سویجک بولسانگ» برگزید حکایت اقامت دائم او در دیار شعر است.
جلوهگری شگفت عروس شعر
«شعر حقیقی» ارتباطی به وزن و قافیه و قالب و صناعات ادبی ندارد. آنچه شعر را شعر میکند «خاستگاه» شعر است و آن «اعماق روح و دل شاعر» است. دلی که غم، هجران، وصال، شادی و عشق را عمیقا تجربه کرده است. شعر حقیقی همواره حکایت فراغ و شکایت جداییهاست: «بشنو از نی چون حکایت میکند/از جداییها شکایت میکند.»
شعر حقیقی، صدای سخن عشق است: «از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/یادگاری که در این گنبد دوار بماند.» شعر حقیقی و حقیقت شعر، قالب و صناعات را با خود خلق میکند. از این روست که نازجان در سبک و سیاق شعر خود میگوید: «من برای شعرم قالب نمیسازم و تجربه شخصی دارم که هر شعر با قالبش میآید و اینچنین است که عروس زیبای شعر آن طور که خود دلش میخواهد و با آرایههای دلخواه از راه میرسد و من این را ترجیح میدهم.» این همان بیان مولاناست که: «قافیه اندیشم و دلدار من/ گویدم مندیش جز دیدار من.»
چنین است که شاعر ما آغوش خود را به روی انواع جلوهگریهای عروس شعر میگشاید: «بعد از سالها کار شعری قالب رباعی را که در شعر ترکمنی نمونههای بسیار اندک دارد با ذوق خود همراه میبینم و طی چند سال اخیر هر چه نوشتم ناخودآگاه در این قالب جلوه کرد ولی قالب کلاسیک را با ویژگیهای ثابت نمیتوانم بپذیرم. تازگیها هم نوعی دیگر از اشعار سایه به سایه با من میآید که برخی از دوستان به آن هایکوی ترکمنی میگویند و اگر این طور باشد من بسیار خوشحالم.» تاکنون فقط همان صد رباعی منتشر شده و انتشار سایر رباعیها و هایکوها ابعاد، غِنا و وسعت شعر نازجان را بیشتر آشکار خواهد کرد.
نگاهی به رباعیات نازجان
در اشعار نازمحمد پقه بیش از هر چیز صفا و صداقت سخن و مضامین ازلی عشق، هجران، غم و شادی به چشم میآید. کلام شاعر در بیشتر اوقات از عمق و ژرفایی حکیمانه برخوردار است و حس انساندوستی عمیق و صمیمانه و همدلی و دلسوزی برای تمام موجودات در سرتاسر شعرش موج میزند.
با توجه به قالب اشعار، برخی نازجان را «بابا طاهر» یا «خیام ترکمنها» نامیدهاند. اما این قیاس به دلیل نادیده انگاشتن اختلاف زمینه و زمانۀ ظهور این شاعران بیوجه است. نازجان فرزند زمان خویش است و اشعارش آینه زمینه و زمانۀ اوست. شاعر در این قطعه به شکلی رندانه خود را از تن دادن به چنین قیاسهایی رها میسازد:
عمر خیام یالی رباعی یازماق / هر بیر سطرینگده چونگ مانی دوزمک
کوپ لره قین بولسا اما منگ اوچین / بیهودا سو دییپ سالغینا گزمک[۳]
شاعر ما با درک منشا فطری شعر، خود را همدل و همزبان و یگانه با همگان دانسته و کار خود را بیان افکار، آرزوها و احساسات سرکوب شدۀ آنها میداند:
شاحیر سنینگ آیدیلمادیق سوزونگ دیر / شاحیر سنینگ گیزلین آغلان گوزونگ دیر
سن بیلن یاشار اول، سن بیلن اولر / شاحیر کسه کی دال؛ سنینگ اوزنگ دیر
شاعر تمایل خویش برای به اشتراک گذاشتن ارزشهای هویت قومی خود را با دعوت از همگان برای تجربه جغرافیای اقلیمی، فرهنگی و معنوی دیار خویش به زیبایی چنین آشکار میکند:
گلیبر! بو صحرانینگ قوجاغی گینگ دیر / قوجاقی چا اونینگ ساچاقی گینگ دیر
قوجاغنا، ساچاغنا گؤریپ لیگ اتسنگ / شوندا، بو صحرا-دا یاشامانگ قین دیر
شاعر آرمان اجتماعی خود را در جهت تلاش برای خدمتگزاری، همدلی، صلح، دوستی، عدالت، مشکلگشایی و ایثارگری برای تعالی جامعه چنین بیان میکند:
ایل دردینه درمان بولا بیلسه دیم / سِوِشده بایداق دِی قالا بیلسه دیم
اولمده-ده گولوپ اولردیم ولین / واطان اوچین قربان بولا بیلسه دیم
***
پاراحت لیق اوچین سایراسین دیلیم / آبادان لیق اوچین ایشله سین ایلیم
آدام لارا دوست، دوغانلیق آرزوم / هم دنیانگ یوزونده بولماسین ظلم
نازجان با اینکه در زندگی شخصی مصائب فراوان داشت؛ اخراج از شغل معلمی، تقلای دشوار برای معاش و درد و رنج درازمدت بیماری هپاتیپ، با این حال هرگز در برابر درد و رنج سر خم نمیکند. پستی و بلندی زندگی را حکیمانه و عارفانه نگاه میکند و همواره ما را به امید،خوشبینی و تمرکز بر روی خوش زندگی و قدرشناسی از بابت آن فرامیخواند:
اوزاق یولدا امید بیلن یورجک بول / ناامید شیطان دیر، شونی بیلجک بول
توورنگنگی قورشاپ آلسا قارالیق / قارانگقی-دا ییلدیزلاری گورجک بول
***
آجی سی بار، سویجی سی بار گونلرینگ / اوزاغی بار، قیسغاسی بار یوللارینگ
من شُکر ادیان گول لری بار تیکه نینگ / سن داد ادیانگ: تیکه نی بار گول لرینگ
این مشتی بود نمونه خروار از اشعار نازجان و نوشتهای برای پاسداشت سالروز درگذشت او در حد وسع نگارنده. امید است که علاقمندان، دانشجویان، اساتید و محققان با پژوهش جامعتر به شناخت بیشتر نسل آینده از این هنرمندان و مفاخر فرهنگ قومی یاری رسانند و امیدوارم در آینده شاهد انتشار سایر آثار این شاعر نوگرایترکمن باشیم.
موسی توماج ایری
کلیه نقل قولها از نازمحمد پقه در این نوشته از مصاحبه او با هفته نامه گلشن مهر در ۲۴ اسفند سال ۱۳۷۸ در آدرس اینترنتی زیر اخذ شده است[۱]
ارجاعات این بخش از مقاله “شاعران و متفکران: جایگاهشان در فلسفۀ مارتین هایدگر” نوشتۀ جان گلن گری، ترجمه محمدسعید حنایی کاشانی، مجله ارغنون، شماره ۱۴، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۶ میباشد.[۲]
رباعیها از فایل اینترنتی کتاب «سویجک بولسانک» نازمحمد پقه نقل شده است.[۳]
www.ulkamiz.ir