ترکمن صحرا از چشم دیگری: از تاق بلند دود تا آتش بدون دود
به بهانه 2 مرداد، سالروز درگذشت احمد شاملو
پایگاه خبری اولکامیز- موسی توماج ایری : ترکمن صحرا تاریخ پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است و هنرمندان بزرگ ایرانی در مواجهه با ترکمن صحرا و ترکمنها تحت تاثیر جنبههای مختلف شرایط و زندگی آنان قرار گرفتهاند.
محمدعلی جمالزاده (۱۲۷۰-۱۳۷۶)، معروف به پدر داستاننویسی ایران، که کتاب خواندنی جنگ ترکمن (۱۳۵۷) به قلم کنتآرتوردوگوبینو (۱۸۱۶–۱۸۸۲)، نویسنده و رجل سیاسی فرانسوی، را ترجمه کرده است، در موخرهای بر کتاب مذکور مینویسد:
«غرض از نقل اخبار و مطالبی که در ذیل ملاحظه میفرمایید این است که هموطنان ما با قوم ترکمن قدری بیشتر آشنایی حاصل نمایند. اقوام ترکمن از زمانهای قدیم با ما سروکار داشتهاند. گاهی مظلوم و زمانی مقصر و متعدی بودهاند. آیا تعدی و تاختوتازهای آنها بیشتر معلول رفتار ما با آنها نبوده است. این خود مسئلهایست که در تاریخ ایران باید جوابی برای آن به دست داد.» (ص ۱۳۷).
آثار ظلمهایی که در دوران گذشته بر ترکمن صحرا رفته، همچنان بر چهره آن پیداست و محرومیت کنونی این دیار نیز نشانی از پایداری آن مظالم است.
احمد شاملو و تاق بلند دود
احمد شاملو که در دهه بیست شمسی در میان ترکمنها زیسته، بخشی از روحیات آنان را در شعر معروف از زخم قلب آبایی، خطاب به دختران ترکمن، به تصویر کشیده است:
دخترانِ دشت!
دخترانِ انتظار!
دخترانِ امیدِتنگ
در دشتِ بیکران،
و آرزوهای بیکران
درخُلقهای تنگ!
…
دخترانِ رودِ گِل آلود!
دخترانِ هزار ستونِ شعله به تاقِبلندِدود!
دخترانِ عشقهای دور
روزِ سکوت وکار
شبهای خستگی!
دخترانِ روز
بیخستگی دویدن،
شب
سرشکستگی! ــ
…
دخترانِ رفت و آمد
دردشتِ مه زده!
دخترانِ شرم
شبنم
افتادگی
رمه! ــ
…
شاملو در نامهای به یکی از نویسندگان ترکمن در نشریه جُنگ باران گرگان (۱۳۴۶، شماره اول)، درباره شعر مذکور، مینویسد:
«آقای عزیز
بدون هیچ مقدمهئی به شما بگویم که نامهتان مرا بیاندازه شادمان کرد. هیچ میدانید که من این شعر را بیش از دیگر اشعارم دوست میدارم؟ و هیچ میدانید که این شعر، عملا قسمتی از زندگی من است؟ من ترکمنها را بیش از هر ملت و نژادی دوست میدارم. نمیدانم چرا. و مدتهای دراز در میان آنان زندگی کردهام، از بندرشاه[۱] تا اترک. شبهای بسیار در آلاچیقهای شما خفتهام و روزهای درازی را در اوبهها[۲]، میان سگها، کلاهپوستیها، نگاههای متجسس بدبین، دشتهای پرهمهمۀ سرسبز و بیانتها، زنان خاموش اسرارآمیز و رنگهای تند لباسها و روسریهایشان، ارابهها و اسبهای مغرور گردنکش به سر بردهام.» (از زخم قلب: گزینه شعرها و خوانش شعر، ع. پاشایی، نشر چشمه، ۱۳۷۹، ص ۵۵).
و امادربارۀآنچ هبردشتترکمنحکومتمیکند:
«درسرتاسردشتجزسکوتوفقرهیچچیزحکومتنمیکند. اماسکوتهمیشهدرانتظارصدااست.» (همان،ص ۶۲)
در بخشی دیگر از این نامه، شاملو توصیفی عمیقا شاعرانه از دشت ترکمن ارائه میدهد که برای کسی که در آن محیط نزیسته باشد، تصور عمق زیباشناختی آن بسیار دشوار است:
«در دنیا هیچچیز برای من خیالانگیزتر از این نبوده است که از دور، منظرۀ شامگاهی اوبهئی را تماشا کنم. آتشهایی که برای دفع پشه در برابر هر آلاچیق افروخته میشود. ستون باریک شعلههایی که از آتشها برخاسته به طاقی از دود که آسمان اوبه را فراگرفته است میپیوندد… گوئی بر ستونهای بلندی از آتش، طاقی از دود نهادهاند.» (همان، ص ۵۶).
سهراب شهیدثالت و طبیعت بیجان
سهراب شهیدثالث هنرمند بزرگ دیگری بود که در اواخر دهه چهل شمسی برای ساختن فیلم کوتاه مستند دربارۀ رقصهای محلی ترکمنی به ترکمن صحرا آمد. او وقتی اولین بار بندرشاه را دید گفته بود: «اینجا آخر دنیا است.» سهراب شهیدثالث نیز شیفتۀ لوکیشن ترکمن صحرا شد و دو تا از ماندگارترین فیلمهای سینمای ایران را در آنجا ساخت.
فیلم یک اتفاق ساده (۱۳۵۲) داستان «دانشآموزیبهناممحمد،کودکیباروزمرگیهایمعمولیومادریمریضدربندرترکمناست. پدراوباکارغیرقانونیماهیگیریروزگارمیگذراندومادرشدرروندداستانفوتمیکند.» فیلم سرشار از «سکوت» است. سکوتی سنگین، و به قول شاملو «سرشار از ناگفتهها»، ناشی از ظلم و خفقانی هزاران ساله که فقط پنج سال پس از آن به فریادی ملی تبدیل شد و یکی از بزرگترین تحولات سیاسی تاریخ ایران (انقلاب ۱۳۵۷) را رقم زد.
فیلم بعدی سهراب طبیعت بیجان (۱۳۵۳) نیز که در نزدیکی بندرترکمن ساخته شد، همچنان سرشار از سکوت است و زندگی تکراری و روزمرۀ انسانی را با نگاهی عمیقا تراژیک و تاملبرانگیز به تصویر میکشد.
نادر ابراهیمی و آتش بدون دود
یک ضربالمثل قدیمی ترکمنی هست که میگوید: «آتش بدون دود نمیشود، جوانْ بدون گناه.» چنین تسامح و تساهلی در گذشتههای دورِ یک قبیلۀ عشایرِ مردسالارْ جای شگفتی دارد. با الهام از این ضربالمثل، اثر هنری دیگری توسط یک نویسنده بزرگ ایرانی دیگر درباره ترکمنها خلق شد. بخشی از روح اسطورهای ترکمن صحرا و روحیه مردمان ترکمن را میتوان در رمان معروف آتش بدون دودِ نادر ابراهیمی (۱۳۱۵-۱۳۸۷) دید. در نخستین سطور رمان میخوانیم:
«یموت و گوکلان، دو قبیلهی بزرگ ترکمناند –بزرگترین قبائل ترکمن، و شاید ریشهدارترینشان در این خاک. و آنها، به روایات بسیار و به اعتبار مدارک تاریخی، پیش از حضور اسلام نیز در اینجا ساکن بودهاند- و به حق ایرانیاند.» (ابراهیمی، ۱۳۸۶، ص ۱۰).
منبع: https://mousatoumaj.ir/blog/
[۱] بندرترکمن فعلی
[۲] اوبه: ده، روستا
www.ulkamiz.ir